به گزارش دلفین، در بحث زبانشناسي و در برخورد با مقوله ي «تضاد» بحث جالبي پيش مي آيد که به نظر من در ديد کلي انسان نيز بسيار مي تواند مفيد فايده باشد.
به جفت واژه هاي به ظاهر متضاد خوب و بد، مزدوج و مجرد، درست و غلط ، باز و بسته و از اين دست ترکيبات اندکي بيانديشيد! آيا واقعا اين واژه ها به معني واقعي کلمه به مفهوم متضاد يکديگر، يعني «اگر «اين» نباشد «آن» است»؛ ارجاع مي دهند؟
کسي/چيزي که خوب نباشد بد است؟ کسي که مزدوج نباشد مجرد است؟….
زبان شناسان بر اين باورند که تعدادي از تضادها ، تضادهاي ساده يا همان تضاد مکمل نيستند؛ آن ها براي تضادهاي ظاهري نام تضادمدرج را برگزيده اند . به اين معني که اين تضادها در حد فاصلِ مفهومي خود ، نشستگاه هايي را دارند که مي توانند مفاهيم جديدي با کيفيت متفاوتي توليد کنند!
به عنوان مثال مي توانيم «در» را به عنوان موضوع بحث انتخاب کنيم. مي خواهيم به در صفت بسته بدهيم! اما در بسته نيست! اگر «در» در حالت موصوف قرار گرفتن يک صفت داراي تضاد مکمل باشد پس صفت واقعي «در» بايد «باز» باشد؛ ولي وقتي نگاه مي کنيم «در» باز هم نيست! «در» ، در حالت «نيمه باز، نيمه بسته» است. پس مي بينيم که صفت اطلاق شده حالتي مدرج دارد و به صرف «اين» نبودن ، «آن» نمي شود. حتي «نيمه باز، نيمه بسته» هم کيفيت هاي متفاوتي دارد.
زبان شناسان براي تضادهاي مکمل مثال کثيف-تميز را مطرح مي کنند! اما باز اين سوال پيش مي آيد که چيزي که تميز نباشد کثيف است؟
من با تامل در اطراف وقوعي و ذهنيم به اين نتيجه رسيده ام که تمام واژه ها و تضادها مدرج اند و هنوز مثالي براي انکار ادعايم نيافته ام! به نظر شما تضادي مي توان يافت که تضادي مکمل باشد؟؟؟
ريشه هاي اين اتفاق مي تواند همه ي ما را به فکرهاي جالبي وادارد!
خوب و بد بودن ، روشن و تاريک بودن ، زشت و زيبا بودن و …. تنها به نقطه ي تناسب بستگي دارند. نقطه ي تناسب معياري است که صفت ها را به نسبت آن مي سنجند . به عنوان مثالبه آب نوشيدني با دماي پنجاه درجه آبي داغ ، به دماي بيست و پنج درجه ي قطب شمال هواي داغ و به خورشيد از نگاه فردي عادي جسمي داغ مي گوييم. اما به آب کتري در دماي پنجاه درجه آبي سرد ، به دماي بيست و پنج درجه ي کوير لوت هوايي سرد و به خورشيدي از ديد اخترشناسان ستاره اي سرد مي گويند . اما تفاوت صفت دهي ها در چيست؟ اين اجسام واقعا سرد هستند يا گرم؟
به نظر من صفت ها متعلق به اجسام نيستند؛ صفت ها را صفت دهنده ها مي سازند و تنها متعلق به نگرش، تجربه ، زاويه ديد و سلايق صفت دهنده ها هستند. صفت ها در ذات اجسام وجود ندارند چرا که خودشان جعلي اند. صفت ها را صفت دهنده به اجسام قالب مي کنند .
با اين تفاصيل صفت ها از تعيين نقطه ي تناسب توسط صفت دهنده ها بوجود مي آيد. صفت دهنده ها الزاما شخص نيستند بلکه مي توانند ايدئولوژي ها ، مدلينگ سازمان يافته ، سنت ها و مذاهب و مکاتب باشند.
اما سوال اينجاست که ما چقدر در زندگي شخصي مان به نقطه ي تناسب ها و تضادها و مدرج بودن شان فکر کرده ايم؟
گلاره روشنگر
یادداشت اختتاصی
Friday, 4 October , 2024