امروز پای صحبتهای طارق نیک پور نشستهام. هنرمندی از دیار گرم و مهربان هرمزگان، اما صحبت امروز من با او قصه موسیقی و تئاتر و عکاسی نیست. قصه آسمان سیاه خلیج فارس است در ۱۲ تیر ۶۷٫
طارق قصه من در یکشنبه خونین ۶۷ کودک دو ساله ای بود که قرار بود در بین مسافران هواپیمای ایرباس ۶۵۵ باشد؛ هواپیمایی که ۶۶ کودکش در آغوش خلیج فارس آرمید و اگر یک اتفاق کوچک نیفتاده بود او امروز ۶۷امین کودکی میشدکه دست جلاد استکبار، گلویش را فشرده بود.
طارق نیک پور هنرمندی از خطه هرمزگان که آن روزها تنها دو سال داشت خاطرهی آن یکشنبهای را از زبان خانواده روایت میکند که خلیج فارس از خون فرزندان خود گلگون شد. او از هفتهها شادی و ذوق اهالی محلهی اوزیها و یادبود بندرعباس میگوید، که آماده جشن عروسی فامیلی در دوبی میشدند. از خواهر و مادر و فامیلهای دور و نزدیکی که به بازار میرفتند و خرید میکردند تا هفته دیگر در جشن عروسی در دوبی شادمانه پیوند دو جوان فامیل را جشن بگیرند.
اندوه، عظیمتر از یک فامیل بود. اندوه ملتی بود که تنها به جرم استقلالخواهی و فریاد آزادی مورد خشم ارباب خودکامه و بیرحمی قرار گرفته بود که بیتوجه به حقوق بشر، کودکان و زنان و مردان غیرنظامی را قربانی میکند. اندوه مردان و زنان سرزمینی بود که هشت سال در مرزهای آبی و زمینی کشور جنگیدند اما ذرهای از خاک وطن را به دشمن ندادند.
هواپیما، غیر نظامی بود و مسافرانش مردمان سرزمینی که اراده کرده بودند سرنوشتشان را از نو بنویسند و این به کام شیطان بزرگ خوش نمیآمد. طارق میگوید: دو ساله بودم اما اندوه این حادثه به قدری عظیم بود و آن قدر از زبان خانواده بیان شد که گویی تمام آنچه را اتفاق افتاده است، دیدهام.
مادرم همیشه میگفت آن روز در حالی که لباسهای نو پوشیده بودم و تو را در آغوش داشتم به همراه خواهر و برادر بزرگترت به فرودگاه رفتیم. اکثر افراد فامیل نزدیک و دور و آشنایانی که همه عازم عروسی بودند، آماده می شدند تا سوار هواپیما شوند. هواپیما قرار بود از تهران بلند شود و پس از توقف در بندرعباس به مقصد دوبی پرواز کند. شادی و هیاهوی حاصل از سفر و شرکت در جشن عروسی در چهره بچههایی که لباس نو عروسی به تن کرده بودند فضا را پر کرده بود. هواپیما به بندرعباس رسید همه شوق سوار شدن داشتند اما ویزای من مشکل داشت و نمیتوانستم به سفر بروم. پس مادرم هم راضی نشد من را تنها بگذارد و برود و همه با هم به خانه باز می گشتیم تا هواپیما پس از توقفی ۱۵ دقیقهای به مقصد دوبی از باند فرودگاه بندرعباس پرواز کند.
طارق از زبان مادرش میگوید: «برای صدور ویزا مدارکمان را به یکی از دفاتر هواپیمایی که از دوستان بودند، تحویل داده بودیم. ویزای من عکس نداشت. مادرم در فرودگاه متوجه این موضوع می شود و با مسئول دفتر هواپیمایی تماس می گیرد که متوجه می شوند عکس من از بین مدارک افتاده است. ابا این حال خیلی اصرار کردند که حالا که ویزای من نیامده است مادرم به دوبی پرواز کند اما وی حاضر به این کار نمیشود تا به خانه برگردیم.»
گویا خیلی از افراد آن روز به دلایل مشکلاتی از این دست نتوانسته بودند، سوار هواپیما شوند. مشکلات که نه، شاید حکمت هایی که خداوند در زندگی برایشان رقم زده بود.
طارق از قول مادرش می گوید: «تازه به خانه رسیده بودیم و شاید هنوز عرق حاصل از گرمای تیرماه بندرعباس را از چهره نزدوده بودیم که تلویزیون ما را در شوکی مهیب فرو برد.
خبر کوتاه بود اما اندوه جانکاه؛ حمله ناو جنگی وینسنس امریکا به هواپیمای مسافربری (ایرباس ۶۵۵) ایران. همسایهها، فامیل، مردمی که نمیشناختیم، اما هزاران امید و آرزو داشتند همه در آن هواپیما بودند که به فرمان مسقیم شیطان بزرگ به اعماق دریا سقوط کردند.
طارق نیک پور برایم گفت: خاله ام آن روزها آلمان بود، وقتی خبر را شنیده بود در آن سال ها که تلفن کم بود به سختی با ما تماس گرفت و گریه میکرد و باورش نمیشد که ما زنده مانده ایم. به طارق می گویم تو و مادرت مانده اید تا روایتگر عمق فاجعه و اندوه باشید. اندوه کودکانی که تا آن شب رویای عروسی در سر داشتند و هر لحظه در خیالشان تصویر عروس و داماد را مجسم و شادیمیرفتند.
از او میپرسم چه حسی داری وقتی به آن لحظه فکر میکنی؟ و او پاسخ میدهد:«خيلى به مرگ يا سوار شدن به آن پرواز فكر ميكنم خوشحالم خدايى دارم که هوای من را داشته است و به من فرصت داده تا زيبايىها را ببينم و موسيقى برایم يكى از زيباترين لذتهاست.»
طارق نیک پور هنرمندی هرمزگانی است که ماند تا عشق و صلحطلبی را در قالب هنر به مردم عرضه کند. او نوازنده سازهای کوبه ای است و با هنرمندانی چون رضا صادقی، عبدی محب، روزبه نعمت الهی، عمران طاهری، پیروز قدم زنی و …. اجرا داشته است. او بازیگر موفق تئاتر و عکاسی حرفهای است و گویی خداوند خواست تا او با موسیقی بذر امید و عشق و صلح دوستی بنشاند و با دوربیناش زیبایی را به تصویر بکشد.
به او می گویم در این سال ها حوادث هوایی زیادی به وقوع پیوسته است که یکی از دردناک ترینش سقوط هواپیمای اکراینی بود، آن لحظه که خبر را شنیدی حس و حالت چطور بود؟
طارق صمیمانه میگوید: خب فاجعه هواپیمای اوکراینی خيلى دردناك بود و هيچ كس جز خود خانواده ها نمي توانند دركش كنند ولى خودم را بازماندگان این حادثه نزديك مي دانم چرا که این دو حادثه تقريبا مشابه بودند و من بي نهايت ناراحت شدم.
این مطلب در نشریه دلفین چاپ شده است
گفتگو: اعظم خندان
- نویسنده : 1007
Saturday, 20 April , 2024