«زمين سرخ است» مجموعه شامل اشعار عبدالرحمان محمد کمال کمالي (1320-1270) متخلص به عبدي بهدهي است که سيد محمد آواز آن را گردآوري کرده. اين کتاب با حوصله، دقت و ظرافت زياد محقق طي 30 سال پس از گذشت 70 سال از آسماني شدن شاعر پديد آمده است.

به گزارش دلفین، «زمين سرخ است» مجموعه شامل اشعار عبدالرحمان محمد کمال کمالي (۱۳۲۰-۱۲۷۰) متخلص به عبدي بهدهي است که سيد محمد آواز آن را گردآوري کرده. اين کتاب با حوصله، دقت و ظرافت زياد محقق طي ۳۰ سال پس از گذشت ۷۰ سال از آسماني شدن شاعر پديد آمده است. عرفان، انديشه و جهان ديگر، محتواي اغلب اشعار عبدي است.

«قدح پر کن که تا آبي بنوشم، من از دنياي فاني چشم پوشم»
تکرار مکرر نام خدا و اعتراف به تنهايي اش، بي چيز بودن و همچنين عبادت فراوان، بيان‌گر تحول عميق در زندگي وي است. اشعار عبدي، علاوه بر عشق و عرفان، آيينه روزگار شاعر در جغرافياي زادگاهش است. از ناسپاسي‌ها، رنج و تظلم‌ها مي‌گويد. آنان را که با وي به نيکي رفتار کرده‌اند، مدح مي‌گويد و کساني را که با بي‌مهري و تمسخر، آزارش داده‌اند، هجو کرده است.

دهقان دوست داشتني اين خرمن نوستالژي، محصول خوشه‌چيني خويش در مزرعه طلايي و شاعرانه عبدي را به پاس پشتيباني خانواده‌اش در تمام فصول زندگي به همسر مهربانش «ليلا اقبالي نژاد» و سه فرزند هنرمندش، که وجودشان را شادي بخش و مايه آرامشش مي‌داند، پيشکش کرده است.
عنوان «زمين سرخ است» يادآور سه عنصر انساني و پند ارزشمند زرتشت پيامبر؛ پندار، گفتار و کردار نيک است که شاعر با باور بر اين اصول، بيت «زمين سرخ است به صحرا گاه محشر، بکن نيکي که تا جانت بري در، نکردم کار نيکي جان عبدي، پناهم بر تو باشد حي داور: سروده و مولف خوش ذوق اين نام زيبا را براي کتاب برگزيده است. طرح جلد آتشين نيز به دلنشين بودن کار، کمک مي کند.

در واقع «عبدي» شريک شادي هاي مردم دهکده بود. انساني به غايت دلشاد و متفاوت مي نمود. هنر رقصيدنش را بي‌پروا در جشن‌ها به نمايش مي‌گذاشت. عقربي مي رفت. بند بازي مي کرد و پايکوبي اش بر پشت زمين و گرده‌ي گرما، گلپونه ها را به رقص مي‌آورد. از دريا و از صيد مرواريد، امرار معاش مي‌کرد. اما سفر «سيد يوسف ملخي» عارفي صاحب کرامت از خاندان سيد قتال، به زادگاه عبدالرحمن، سرنوشتش را به گونه ديگر رقم زد. وي از سيد يوسف مطالبه کرد که مريدش شود اما آن سيد با شرح حال عبدي، شرط کرد تا شيطنت هايش را ترک گويد تا بتواند او را به مريدي بپذيرد و نيز عنوان کرد: «اگر اعمال پيشين را تکرار سازد، ساز زندگي اش ناکوک خواهد شد.»

عبدي شرط را پذيرفت و گذشته را ترک گفت. سال ها بر اين منوال بود تا اينکه رفقا از گوشه نشيني در بزم يک عروسي وي را به اجبار و اکراه به ميدان مي‌آورند. شرط مريد و مرادي را در نواي ساز و دهل به دست فراموشي مي‌سپارد. با شور و شرنگش، پاي کوبان و دامان کشان ميهمانان را متحير مي‌کند. به منزل مي رود، افتان و خيزان است. درخت وجودش خشک و خانه نشين مي شود. روزگار سختي را تجربه مي کند تا مجددا گذر سيد يوسف در پايان عمر به بهده مي رسد. از احوال عبدي با خبر است، به ديدارش مي رود، دستي بر سرش مي کشد و درمان مي شود. عبدي با آسماني شدن سيد يوسف، سرودن دوبيتي را آغاز مي کند. اين شاعر اهل بهده حتي پنجاهمين بهار زندگي اش را به نظاره ننشست.

نمونه شعر:

شعري که عبدالرحمان محمد کمال کمالي متخلص به عبدي يا عبد مسکين درباره همسرش عاشه [عايشه عالي] سروده است.

الا عاشه تو اصلت مر کجاهن
دوچشمانت سهيل دل رباهن
مزن دس بر دل مجروح عبدي
اگر کشته شوم خونم مباهن

گفتني است که اين کتاب را نشر «سمت روشن کلمه» در تابستان امسال به چاپ رساند و صفحه آرايي آن را طاهره پور هاشمي، طراح جلد را صديقه غلامي و ويراستاري را مونا اصفهاني بر عهده داشته است.

یادداشت: یوسف ملایی

  • نویسنده : ۱۰۰۷