شعر به مثابه‌ی الهام ارابه‌ای قدسی‌ست که کلام ماورایی را به ظهور می‌رساند، تربیت کمترین نقش را در آن دارد و شاعران را در جایگاه پیامبران و وعاظ و افراد وارسته‌ی غیرعادی قرار می‌دهد.

به گزارش دلفین، هرگاه پرسشی در برابر ما قرار می‌گیرد، برای فهم، تحلیل و پاسخ‌گویی به آن باید چرایی و شرایط امکان طرح این پرسش را فهم کنیم. «علی اسداللهی» در یادداشت «آرایش درونی و الهام شاعرانه» خود را با پرسش «به راستی الهام شاعرانه چیست؟» آغاز می‌کند، من برای فهم بهتر موضوع ابتدا مفهوم الهام و خاستگاه آن را مورد بررسی قرار می‌دهم.

بسیاری از فرهنگ‌ها و ادیان با درکی ویژه، خود و خدای خود را کلمه و برآمده از کلمه می‌دانند. در انجیل می‌خوانیم که «در آغاز کلمه بود؛ و کلمه نزد خدا بود؛ و کلمه، خدا بود» و حتی در قرآن نیز کلمه را اغلب متعلق به الله می‌دانند و زمانی که از آن نام برده می‌شود در اکثر مواقع به امر یا دستور یا مقدرات الله اشاره دارد. پس می‌توان چنین برداشت کرد که در نظرگاه کهن، کلمه امری الهی است. اما باید پرسید که این کلمه چگونه تجلی می‌یابد؟ چگونه به مخاطب انتقال پیدا می‌کند؟
ساز و کار انتقال کلمه در چنین نظرگاهی وحی است. به این معنا که کلمه به برساختی به نام معبود تعلق دارد و از طریق معبود بر جان و دلِ انعکاس دهنده‌ی پیام می‌نشیند و وی بدون هیچ دخل و تصرفی آن را بیان می‌کند. در ساز و کار وحی ما با پیامبری غرق در هاله‌ی تقدس رو به رو هستیم که این ساز و کار در مواجهه با سایر افراد که از البته آنان نیز باید مسلح به کمالات ویژه باشند، به الهام ختم می‌شود؛ موردی خفیف از وحی.
اگر بر سه رکن اصلی پولیس یعنی مرد سیاسی، شاعر و فیلسوف متمرکز شویم، درمی‌یابیم که شاعر بیشترین درگیری را با «کلمه» دارد و مطمئناً همین دیدگاه و همچنین استفاده از تخیل، بر هم زدن عناصر زبانی به سبب وزن و آهنگ و امکان خوانش‌های متفاوت از اثر، وی را در جایگاه الهام گیرنده قرار می‌دهد و بر زبان آورنده‌ی این نوع خاص کلام را تبدیل به شاعر-پیامبر می‌کند.
شاید همین موضوع را باید یکی از دلایل مخالفت افلاطون با شعر و شاعر دانست چرا که وی و جامعه‌ی فیلسوفان یونان به سازوکار تربیت به عنوان عنصری ارزشمند و حیاتی می‌نگریستند و مفهوم الهام و حذف فن، تخصص و تمرین از شعر سبب انزجار افلاطون از شاعران می‌شود. البته همین دیدگاه، وجه دیگری به نام ارسطو و بوطیقای شعر او را به وجود آورد که بر فنِ شعر و ساختگی بودن آن تاکید می‌کند.
حال که خاستگاه الهام و ریشه‌های موافقت یا مخالفت با الهام بودن شعر تا حدودی مشخص شد، بهتر است تبعات هر کدام از این دو دیدگاه را به صورت اجمالی بررسی کنیم.
شعر به مثابه‌ی الهام ارابه‌ای قدسی‌ست که کلام ماورایی را به ظهور می‌رساند، تربیت کمترین نقش را در آن دارد و شاعران را در جایگاه پیامبران و وعاظ و افراد وارسته‌ی غیرعادی قرار می‌دهد، مرجعیتی که اغلب در طول تاریخ در ازای اندکی زر یا زیبارویی و کنار جویی در راستای اهداف طبقه حاکم یا مرد سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است. همین مساله است که براهنی را در مقدمه طلا در مس به واکنش در برابر الهام وا می دارد و کفه را بیشتر به سمت ساختن سوق می‌دهد. شعر به مثابه‌ی امری صرفاً ساختنی نیز آسیب‌های خود را دارد. فرموله کردن شعر دور کردن شعر از امر خلاقه است و همان طور که بسیاری به سبب الهام خواندن شعر بدون دست یازیدن به فنون شعری و تمرین و تربیت به نوشتن تراواشات ذهن خود می پردازند، عده‌ای نیز بدون در اختیار داشتن عنصر خیال و جسارت و توان ابداع تنها با توهم یادگیری و استفاده از ساز و کارهای تعیین شده‌ی تولید شعر، متونی را تولید می‌کنند؛ دو رویکردی که به نظر هر دو به بی‌راهه‌ست.
اما برای مشخص شدن مقصودم از تفاسیری که تا به این جای متن ذکر کردم باید مثالی بزنم تا طرح پرسش اشتباه راجع به الهام شاعرانه مشخص شود.
آیا خدا می تواند سنگی را خلق کند که خودش نتواند بلند کند؟
ورای این که این پرسش چه بازی در سر دارد باید یک قدم پا را عقب تر گذاشت و گفت اصلاً خدا وجود دارد؟!
در کنکاش راجع به الهام شاعرانه نیز باید پرسید آیا به کل مساله‌ای به نام الهام وجود دارد؟ منبع الهام کننده چیست؟
در نظرگاه من آن‌چه به صورت غافلگیری‌ها، آن‌ها و جرقه‌های خلاقیت نمایان می‌شود نه الهام که عبور عناصر بلعیده شده‌ی پیرامونی از ماشین متشکل از خیال و تکنیک و ورود آن به عرصه‌ی زبان است. در شعر کلاسیک فارسی ما اکثراً با سطرهای شاعرانه طرف هستیم که کمترین ارتباط را با ساختار عمودی شعر برقرار می‌کنند چرا که ساختار ذهنی و اجتماعی آن عصر به پیچیدگی ساختار ذهنی و اجتماعی شاعر مدرن نیست و در شعر امروز هر چه این سیر عبوری عناصر بلعیده شده طولانی تر و عمیقی تر و ماشین عرضه‌ی آن به زبان، دارای ساختار قدرتمندتری باشند، ما با شعر قوی‌تری رو به رو هستم؛ به نحوی که دیگر مساله‌ی شعر به خوشمزه‌بازی در سطرها خلاصه نمی‌شود و به هیچ عنوان محل بحث راجع به شاعرانه بودن یا نبودن منفک از کل متن نیست.

این مطلب در نشریه دلفین منتشر شده است.

یادداشت اختصاصی: سحر آریا

  • نویسنده : ۱۰۰۷