عدالت اجتماعی که پیش‌نیاز توسعه همه‌جانبه است در سیستمی که عده‌ای خود را برتر از دیگران بدانند، در کوچک‌ترین مسائل خدماتی با یکدیگر تفاوت داشته باشند و محلاتی همچون چاهستانی‌ها تنها محل جولان سیاسیون و سر دادن شعارهای انتخاباتی باشد و در باقی ایام به فراموشی سپرده شود، محقق نخواهد شد.


به گزارش دلفین، دستان ظریفش را بااحتیاط و دقت پشت هم تکان می‌دهد و بعد یک آن سرش را بلند می‌کند و با شوق کودکانه‌اش می‌گوید: «بالاخره تونستم بسازمش!» مثل هنرمندی که بعد از خلق شاهکار هنری‌اش به تماشای آن می‌نشیند، به قایق کوچکی که با زباله‌های اطرافش ساخته، نگاه می‌کند و بعد به‌آرامی آن را در جوی آب رها می‌کند و به رفتنش خیره می‌ماند؛ گویی که آرزوهای خود را بر قایق حک کرده باشد و بخواهد مطمئن شود که سالم به مقصد می‌رسد.
بازی در شبه‌جهنم
باقی بچه‌ها برایش جیغ و سوت می‌کشند، بوی ناشی از فاضلاب جوی، اخم به چهره‌ام می‌آورد، دخترک دیگری که گویی ده سال سن دارد با لبخندی تحسین‌برانگیز خواهر پنج‌ساله‌اش را برای این دستاورد تازه در آغوش می‌کشد و رو به من می‌گوید: «خاله شما هم تو پارکتون این بازی رو دارید؟!»
گردوخاک ناشی از وجود نخاله‌های ساختمانی چشمم را می‌سوزاند، قبل از اینکه جوابی بدهم همه‌ی آن‌ها به دنبال قایق کاغذی رفته‌اند.
محله‌ی هزار و یک مشکل
محله‌ی چاهستانی‌های با بالغ‌بر ۱۱۰ هکتار وسعت و افزون بر ۱۸ هزار نفر جمعیت یکی از قدیمی‌ترین محله‌های شهر بندرعباس و جزء بافت حاشیه‌ای و البته فرسوده‌ی شهر به حساب می‌آید. محله چاهستانی‌ها خود به محلات کوچک‌تر نظیر نخل پیرمرد، مینایی‌ها، گلستان و مسجد چهارده معصوم (ع) تقسیم می‌شود. اکثر ساکنان این محله از قشر کارگر و ضعیف جامعه هستند و با توجه به شرایط اقتصادی کشور ساکنان بودجه‌ای برای بازسازی منازل خود ندارند؛ این محله با کمبود امکاناتی نظیر نبود پارک بازی مناسب برای کودکان، آسفالت نبودن بعضی از کوچه‌ها، نبود سیستم مناسب برای تخلیه و همچنین لایروبی کانال‌های فاضلاب، ناتمامی طرح‌های توسعه‌ای محله ازجمله بازگشایی معابر و عدم تعیین تکلیف مالکیت اسناد اراضی خانه‌های مردم، مواجه است.
چنین معضلی در استان هرمزگان که باوجود دارا بودن درآمد هنگفت حاصل از صادرات و واردات و بنادر متعدد به‌عنوان قطب اقتصادی کشور شناخته می‌شود، همانند سیلی محکم، برق منابع سرشار و ثروت‌های عظیم نهفته را از سر می‌پراند و طعم تلخ واقعیت را در دهان فرو می‌کند، واقعیتی از جنس فقر و حالا سؤال اصلی اینجاست که چه بر سر دروازه‌های طلایی اقتصاد ایران آمده که مردم فقیرنشین‌ترین محله‌ی شهرش حتی حاضر به گفت‌وگو راجع به مشکلاتشان نیستند و این کار را بیهوده می‌دانند؟!
وسایل بازی یا وسایل مرگ؟!
در بازدید میدانی‌مان، زاهدی که یکی از معتمدین محله‌ی نخل پیرمرد است، به خبرنگار دلفین گفت: قرار بود شهرداری برای این محله پارک بسازد، اما اینجا به تنها چیزی که شباهت ندارد، پارک است! حتی یک فضای سبز کوچک هم نیست، دستگاه‌ها و وسایل بازی کاملاً فرسوده هستند و همیشه موجب آسیب به بچه‌ها می‌شوند، البته اگر بشود اسمشان را گذاشت وسایل بازی…بیشتر شبیه وسایل مرگ کودکان هستند تا بازی آن‌ها.
زاهدی با اشاره به این‌که بچه‌ها مجبور هستند اوقات فراغت خود را در کنار جوی آبی که به علت عدم لایروبی کانال‌های مسیر فاضلاب، بوی تعفن‌ گرفته است و باعث بیماری‌های بی‌شماری می‌شود بگذرانند، گفت: شهرداری عملاً به محله‌ی ما خدماتی نمی‌دهد و حرفش این است که زمین‌های شما متعلق به اداره کل مسکن و شهرسازی است و همان سازمان باید به شما خدمات بدهد، ما حتی برای یک سطل زباله‌ی ساده هم در این محله دچار مشکل هستیم، در محله‌ی ما شاید کلاً دو یا سه سطل زباله باشد که اصلاً کفاف جمعیت را نمی‌دهد و شهرداری می‌گوید سطل زباله گران است. سؤال من این است که چطور برای محله گلشهر گران نیست اما برای ما گران است؟
سوزنی در انبار مشکلات
با این حال اهالی محله تا ما را در کوچه می‌بینند که برای مصاحبه آمده‌ایم، به خانه‌هایشان می‌روند، یکی از آن‌ها که مادر سه بچه است، می‌گوید: چه می‌خواهی بنویسی؟ مشکل پارک در این محله مثل سوزنی در انبار مشکلات است، اینجا فقط اسمش پارک است، حتی یک درخت هم ندارد، زمستان‌ها با بارش باران کلاً زیر آب می‌رود، در حالت عادی هم با بوی متعفن فاضلاب و نبود روشنایی کافی و وسایل فرسوده و غیراستاندارد هر چند وقت یک‌بار باعث شکستن سر، پا و دست یکی از بچه‌ها می‌شود، سرسره‌ای که برای بازی بچه‌های این محله گذاشته‌اند به یک تکه سنگ اتکا کرده، این امنیت است؟ اصلاً این‌هایی که من به تو می‌گویم را کسی هم می‌خواند؟
مادرم دیگر اجازه نمی‌دهد…
«تبسم» که ده‌ساله است تا صدای ما را می‌شنود، جلو می‌آید و می‌گوید: چند وقت پیش دوستم از بالای سرسره افتاد و دستش شکست، به همین دلیل دیگر مادرم اجازه نمی‌دهد در این پارک بازی کنم، مجبوریم هر روز به همراه دوستانم کنار جوی آب بنشینیم و قایق بازی کنیم؛ خاله شما آمدید که برایمان پارک بسازید؟

درد جان‌سوز عدم توسعه‌یافتگی
با این تفاسیر به نظر می‌رسد که استان هرمزگان علی‌رغم بنادر متعدد، پالایشگاه، کارخانه فولاد و ثروت‌های عظیم دیگر، به درد جان‌سوز عدم توسعه‌یافتگی دچار است و هر روز باید بچه‌های معصوم در جهنم ساخته شده از بی‌تدبیری مسئولان کودکی خود را از دست بدهند. عدالت اجتماعی که پیش‌نیاز توسعه همه‌جانبه است در سیستمی که عده‌ای خود را برتر از دیگران بدانند، در کوچک‌ترین مسائل خدماتی با یکدیگر تفاوت داشته باشند و محلاتی همچون چاهستانی‌ها تنها محل جولان سیاسیون و سر دادن شعارهای انتخاباتی باشد و در باقی ایام به فراموشی سپرده شود، محقق نخواهد شد.

گزارش اختصاصی: هستی سلطانی

این مطلب در نشریه دلفین منتشر شده است.

  • نویسنده : ۱۰۰۷