شوتی، فردی است که عصر یا پیش از طلوع آفتاب یا پس از نیمه‌شب، هول‌زده، صندلی عقب ماشینش را درمی‌آورد، به شیشه ماشین روکش دودی می‌چسباند، از کف تا سقف فضای خالی پشت صندلی راننده را بسته‌های ریزودرشت بار قاچاق یا انسان غیرمجاز می‌چپاند و با پلاکی ناخوانا به سمت مقصد می‌راند.

به گزارش دلفین، «شوتی» لفظی محلی است که به خودروهای حامل انسان یا بار قاچاق اطلاق می‌شود. خودروهای شوتی عمدتاً پژو پارس، ۴۰۵ و زانتیا هستند و افراد با تغییراتی که در فنربندی خودرو و نوع کمک‌ فنرها ایجاد کرده‌اند، خودرو را بالاتر از سطح معمولی قرار می‌دهند تا در هنگامی که باری بیش از حد استاندارد در خودرو قرار گیرد، حالت طبیعی داشته باشد.
پلاکی ناخوانا به مقصد ناکجا
گفتنی است شوتی، فردی است که عصر یا پیش از طلوع آفتاب یا پس از نیمه‌شب، هول‌زده، صندلی عقب ماشینش را درمی‌آورد، به شیشه ماشین روکش دودی می‌چسباند، از کف تا سقف فضای خالی پشت صندلی راننده را بسته‌های ریزودرشت بار قاچاق یا انسان غیرمجاز می‌چپاند و با پلاکی ناخوانا به سمت مقصد می‌راند.
شوتی ترمز و توقف نمی‌شناسد
اگر پلیس این خودرو ها را تعقیب کند، برخی از رانندگان با هدف کور کردن کانون دید ماموران دودزا می‌زنند و با راندن در سرعت غیرمجاز تا ۲۰۰ کیلومتر در ساعت امنیت جاده را از بین می‌برند. شوتی‌ها چیزی به اسم ترمز و توقف نمی‌شناسند و جان‌شان انگار برایشان اهمیت چندانی ندارد اما وقتی به مقصد می‌رسند و بار را داخل انبار صاحب بار پیاده می‌کنند، تنها مزد ناچیزی نصیب‌شان می‌شود.
تعادلشان هم در زندگی و هم در جاده به‌هم‌خورده است
خودروهای شوتی در جاده‌های شرقی و غربی استان عمدتاً با سرعت بسیار بالا تردد و بسیاری از آن‌ها از مسیرهای فرعی برای دور زدن پلیس‌راه در جاده‌ها استفاده می‌کنند، از این رو زمانی که در سطح جاده‌های اصلی قرار می‌گیرند، به دلیل شرایط روحی و اضطراب حاکم بر جسم و روح‌شان، عملاً تعادل خودرو را از دست می‌دهند که منجر به حوادث ناگواری می‌شود و تعادل خود را در زندگی نیز از دست می‌دهند.
شوتی‌ها بدون گذر از مبادی قانونی
شاید باورش برای بسیاری دشوار باشد اما بخش چشمگیری از کالای قاچاق موجود در اقصی نقاط کشور را شوتی‌ها حمل و جابه‌جا می‌کنند و اتباع بیگانه‌ی غیرمجاز نیز مجبورند با چنین خودروهایی از شهری به شهری دیگر بروند و اگر پای درد دل افراد شاغل در این بخش بنشینیم دلیل اکثر اقدامات غیرقانونی‌شان را غم نان عنوان می‌کنند. اگر چه اکثر شوتی‌ها مرد هستند اما زنی به نام مریم نیز در هرمزگان شوتی است که با حفظ محرمانگی با وی به گفت‌وگو نشستیم تا زوایای مختلف این آسیب اجتماعی را مورد کنکاش قرار دهیم.
نان، زن و مرد نمی‌شناسد
مریم در گفت‌وگو با خبرنگار دلفین گفت: نان، زن و مرد نمی‌شناسد و باید برای امرار معاشم کاری می‎‌کردم.
وی بیان داشت: سه سال قبل، بعدازآن که مستمری کمیته امداد با اجاره خانه و هزینه خوراک و پوشاک خودم و پسر ناشنوایم جور در نمی‌آمد به سراغ پسرعمه و پسرخاله‌هایم که همه «شوتی» بودند، رفتم تا راه و رسم این کار را از آنان بیاموزم و خودم نیز دست به کار شوم.
خیلی زود ازدواج کردم
مریم که تازه از اداره برق برگشته و قبض ۲۵۰ هزارتومانی حسابی کلافه‌اش کرده بود، ادامه داد: من هم مثل اغلب دختران هرمزگان، خیلی زود ازدواج کردم، شوهرم، پسرخاله مادرم بود و چند سال بعد از ازدواج معتاد شد و مجبور شدم درخواست طلاق بدهم و تمام نفقه، مهریه و حقوقم را بخشیدم تا حضانت تنها فرزندم را به دست آورم.
خداحافظ، شاید برگشتم، شاید هم برنگشتم
وی با غرور گفت: وقتی توی جاده می‌افتی و یادت می‌آید که قسط و خرج زندگی داری، دیگر از هیچ چیزی نمی‌ترسی، فقط می‌خواهی سریع به مقصد برسی و من هر بار که در خونه را می‌بندم و قدم در جاده می‌گذارم، می‌گویم: «خداحافظ، شاید برگشتم، شاید هم برنگشتم.»
اعلام جاده آزاد
وی می‌گوید: برخی افراد که در مسیرند چون شرایطم را می‌دانند با من همراهی می‌کنند، وضعیت آزاد جاده را خبر می‌دهند و حتی بابت مسیرهای امن هم مرا راهنمایی می‌کنند.
مریم اضافه کرد: هر بار هم بابت این‌که یک زن، مجبور شده است برای خرج نان، دست به چنین کار سخت و خطرناکی بزند، ابراز دلسوزی و همدردی می‌کنند.
تنها راه درآمدم هست
وی ضمن بیان اینکه اگر به این کار ادامه ندهم چگونه خرج فرزندانم را دربیاورم، اذعان داشت: چند جا برای کار رفتم اما محیط کاری و میزان حقوقش کفاف زندگی‌ام را نمی‌داد.
وی به ذکر مثال پرداخت و تشریح کرد: به یکی از آژانس‌های مسافرتی رفتم و نگاه آقایان به یک زن مطلقه به حدی زننده بود که مجبور شدم قید کار را بزنم و به سراغ مسافرکشی رفتم.
مریم ادامه داد: در مسافرکشی هم مسافر مرد سوار می‌کردم که خاطرات خوبی از این کار هم ندارم؛ مثلا یک مرد پس از سوار شدن بر خودرو و دیدن زنی به عنوان راننده، رفتار و حرکاتی را از خود نشان می‌داد که از خودم و دنیا متنفر می‌شدم.

وی گفت: مدتی نیز در شرکتی در حوزه‌ی فروش ماهی کار کردم اما مدیر شرکت چنان اذیتم می‌کرد که حس کردم دیگر در این شغل هم امنیت جانی ندارم
هیچ کس از درد زندگی کسی دیگر خبر ندارد
وی عنوان کرد: زندگی خرج دارد و هیچ‌کس از درد و رنج زندگی دیگری خبر ندارد، مسئولانی که نفسشان از جای گرم بلند می‌شوند و همسر و فرزندانشان بر پر قو زندگی می‌کنند هیچ‌گاه درک نخواهند کرد که یک بانوی شوتی، زندگی خود و فرزندانش را با چنگ و دندان نگاه داشته است.
وی با آهی زیر لب گفت: امیدوارم هیچ زنی برای کار آبرومند در فشار قرار نگیرد و هیچ فرزندی بدون سایه پدر و هیچ خانواده‌ای بدون تکیه‌گاه نباشد.

گزارش اختصاصی: افسانه سالاری

این مطلب در نشریه دلفین منتشر شده است.

  • نویسنده : ۱۰۰۷