به گزارش دلفین، کارخانه صنایع غذایی کلثوم کاملیا با هدف حمایت بخش کشاورزی و تولید و بستهبندی مواد غذایی فعالیت خود را آغاز کرد و امروز با توان و بهرهگیری از نیروهای مجرب و متخصص و ماشینآلات بروز توانسته بسیاری از خواستهها و نیاز مشتریان خود را برآورده کند و با تولید محصولات متنوع توان رقابت در بازارهای ملی و بینالمللی داشته باشد. به مناسبت روز ملی کارآفرینی و اقتصاد مقاومتی گفتوگویی را با «رقیه ذاکری» مدیر کارخانه صنایع غذایی کلثوم و کاملیا ترتیب داریم که خلاصهای از آن در ادامه آمده است.
ضمن تبریک به مناسبت فرا رسیدن روز کارآفرین به شما، لطفاً از شروع فعالیتتان برای مخاطبان دلفین بفرمایید.
کار تولید ترشی انبه را از سال ۱۳۷۹ بهصورت خانگی شروع کردم و تا سال ۱۳۸۴ در خانه این کار را ادامه دادم، سال ۸۴ زمانی که ۳۲ سال سن داشتم و سرپرستی چهار فرزندم به عهدهی خودم بود، تصمیم گرفتم کارگاهی تأسیس کنم و بعد از پیگیریهایی که انجام دادم متوجه شدم که با کارگاه نمیتوانم فعالیت گستردهای در سطح ملی و بینالمللی داشته باشم و چون همیشه رؤیاهایم بزرگ بود تصمیم گرفتم کارخانهای در این زمینه احداث کنم.
پشتوانهی مالیتان برای اجرای این ایده چه میزان بود؟
من پشتوانهی مالی برای شروع این ایده نداشتم اما پدر و همچنین مادرم همیشه از من حمایت عاطفی میکردند و در سختترین لحظات کمک میکردند که بتوانم تصمیم درست را بگیرم؛ بنابراین پشتوانهی من فکری و عاطفی بود تا مالی.
مصمم بودنتان برای اجرای این ایده از کجا نشات میگرفت؟
دلیل اولیهی من برای اجرای این تصمیم بزرگ، شرایط زندگی بود. میخواستم بهترین امکانات را برای فرزندانم فراهم کنم، نمیتوانستم بپذیرم که کسی به من کمک کند بنابراین باید سخت کار میکردم تا رفاه زندگی خودم و فرزندانم تأمین شود. برای عملی شدن این تصمیم، در مرحلهی اول دوره آموزشی گروه ترویج جهاد کشاورزی شهرستان میناب را گذراندم و این دوره من را برای تصمیمم مصممتر کرد و بعد از مراجعه به ادارات و پیگیریهای مداوم کارم را آغاز کردم.
کسانی بودند که باعث دلسردی شما در این راه شوند؟
در کنار کسانی که مشوق من بودند، افراد زیادی هم به کار من ایمان نداشتند و چون در آن زمان کارخانهی فعالی که بهطور مستمر فعالیت داشته باشد در میناب وجود نداشت، انجام این کار آن هم از سوی یک زن را عملاً غیرممکن میدانستند اما من خودم را باور و تصورات بزرگی در سر داشتم که محدود به شرایط نبود، بنابراین از منابع طبیعی درخواست دو هکتار زمین کردم که نپذیرفتند و بعد از پیگیریهای مداوم، هزار و ۵۰۰ متر زمین به من دادند و گفتند: «تو کارت را شروع کن اگر زمین کم آوردی ما مهیا میکنیم» این یعنی من را باور نداشتند. من چارهای جز پذیرفتن نداشتم و با همان زمین شروع به ساختوساز کردم و بلافاصله زمین کم آوردم، مرحلهبهمرحله به من زمین اعطا میکردند و اکنون با اینکه متراژ کارخانهی من به ۱۰ هزار مترمربع رسیده اما هنوز پیگیر موضوع افزایش زمین هستم چون طرح و هدفی که در نظر من است، هنوز کامل نشده است.
در ابتدا چه میزان تولید داشتید؟
تولید محصول من با ۱۰ کیلو انبه شروع شد و اکنون اکثر اوقات ظرفیت تولید روزانه از ۱۰ تن هم بالاتر میرود. در آن زمان فقط انبه تولید میکردم که البته معمولاً مختص به فصلی خاص بود و هزینههای مجموعه را تأمین نمیکرد؛ بنابراین تولید ترشیجات و شوریجات را آغاز کردیم، در حال حاضر ۸۳ پروانه تولید داریم که ۳۰۰ محصول را شامل میشود و خوشبختانه اولین کارخانه تولید خیارشور در استان هستیم و توانستیم موافقت اجرای طرح توسعه بستهبندی را بگیریم؛ یعنی در کارخانه هم تولید انجام میشود، هم بستهبندی که اولین کارخانه نیز از جهت بستهبندی برنج در هرمزگان هستیم. البته طرحهای توسعهای دیگری نیز داریم که مستلزم حمایت مسئولان است تا نیازهای استان را بتوانیم پوشش دهیم.
با آن شرایط مالیتان در ابتدای کار، چگونه جرئت کردید نیرو استخدام کنید؟
من در شروع کار توانایی استخدام نیرو نداشتم بنابراین خانوادهی من اولین کسانی بودند که پای من ایستادند و اولین نیروهای من بودند که باهم فرایند تولید را شروع کردیم و اکنون ۳۰۰ نفر نیروی فصلی و حدود ۴۰ تا ۵۰ نفر نیروی ثابت داریم و علاوه بر بازار داخلی دو شعبه فروش در کشور عمان نیز داریم.
گاهی ناامید شدید؟
زمانهای زیادی بود که من خسته میشدم و حس میکردم دیگر توان ادامه ندارم اما هیچگاه در این مدت ناامید نشدم. ناامیدی با خستگی متفاوت است. همیشه توکلم به خدا است و در خستگیها جملهی مادرم در گوشم زنگ میخورد که میگفت تو هیچوقت نباید ناامید شوی چون رزق و روزی افراد دیگری هم به تو وابسته است، تو اگر عقب بکشی فقط خودت عقب نکشیدی، جمعیتی هم از کار بیکار میشوند.
من برای ثانیه به ثانیهی زمانم برنامهریزی داشتم، گاهی آنقدر وقت کم میآوردم که مجبور بودم مقدمات غذا درست کردن را زمانی که سوار تاکسی بودم و در مسیر انجام دهم و برای اینکه مزاحم کسی نشوم روی صندلی جلو مینشستم. تمام اینها برای این بود که وظایفم را انجام دهم و بتوانم ثابت کنم که من میتوانم.
برخی تا وضع مالیشان اندکی تغییر میکند قید شهر خود را میزنند. به فکر مهاجرت از هرمزگان نیفتادید؟
موقعیت برای مهاجرت من در شهرهای دیگر و حتی برای خروج از کشور بسیار بوده است اما هیچگاه دلم نخواست که میناب را حتی به مقصد بندرعباس که مرکز استان است ترک کنم، چون عرق خاصی به شهرم دارم و مشکلات اینجا آنقدر زیاد است که ترجیحم این است همینجا بمانم و آنها را برطرف کنم.
چرا نام کلثوم و کاملیا را روی کارخانهتان گذاشتید؟
دلیل انتخاب اسم کارخانه با عنوان کارخانهی «کلثوم و کاملیا» این بود که «کلثوم» نام مادرم است و کاملیا نیز از نام پدرم «کامل» نشات میگیرد، چون قبلاً کارخانهای با نام کامل ثبت شده بود و من نمیتوانستم دوباره به همین نام ثبت کنم؛ بنابراین اسم کلثوم و کاملیا انتخاب شد. دلیل دیگر انتخاب این نام، پیوند میان نسل جدید و قدیم با انتخاب یک اسم قدیمی و آسیایی مثل کلثوم و یک اسم مدرن و اروپایی نظیر کاملیا است.
از دیدگاه شما مسئولان چه سیــاستـی را بــاید در قبــال کارآفرینان اتخاذ کنند؟
از مسئولان خواهش دارم که از کارآفرینان بیشتر حمایت کنند و اصلاحاتی در روابط و ضوابط داشته باشند، خیلی از افراد موفق در این حوزه دلشان نمیخواست کشور را ترک کنند اما چون شرایط برای رشد و استفاده از خدمات فراهم نبود، استان یا کشورشان را ترک کردند و بسیاری در آینده خواهند رفت؛ بنابراین تا دیر نشده باید اقدامی جدی در این زمینه صورت بگیرد تا همه در وطن خود بمانند، اینجا را بسازند و مجبور به ترک سرزمین خود نشوند.
بـزرگتــرین مشکــل امــروز کــارآفرینان در شرایط فعلی چیست؟
در حال حاضر بزرگترین مشکل و چالش کشور برای کارآفرینان، تولیدکنندگان، کشاورزان و البته سایر اقشار اجتماعی، سیستم بانکی است که اگر این موضوع حل شود خیلی از مسائل دیگر حل خواهند شد.
اما پــرسش پــایانی؛ توصیهتان به بانوانی که سودای پیشرفت دارند، چیست؟
به زنان در تمام نقاط دنیا میگویم که از شکست نترسید، نگذارید شرایط زندگی برای شما محدودیت ایجاد کند، آرزوهای بزرگ داشته باشید و بدانید که اگر بخواهید با توکل به خداوند به آن میرسید بنابراین هیچچیز غیرممکن نیست.
گفت و گوی اختصاصی: هستی سلطانی
این مطلب در نشریه دلفین منتشر شده است.
- نویسنده : ۱۰۰۷
نام نیک
تاریخ : 23 - فوریه - 2021
یه دوستی داشتم به نام رباب ذاکری اهل زرتوجی
دوران راهنمایی افکار بلندی داشت طوریکه ما به او میگفتیم ماکس پلانک
پس از تحصیل در رشته مورد علاقه خود در هند به میناب برگشت و مشغول به ساختن کارخانه یی به نام کلثوم و کاملیا شد . یک دفعه فهمیدم تصادف کرده و به کما رفته و خانواده ش براش زحمت زیادی کشیدن تا فقط قابل حیات بود و قادر به ادامه کار نبود . شنیدم که خواهرش پیگیر کار شده و الان میبینم که موفق شده . خیلی خوشحال شدم ولی چرا حرف از رباب که بنبانگذار کارخانه کلثوم و کاملیا شد نیست . رباب و افکار بلتدش گمنام باقی ماند . او میگفت اسم کارخانه را از روی پدر و مادرم انتخاب کردم پدرش کامل و مادرش کلثوم