شکر پروردگاری که محبت او گرهگشای روح ماست. خدای بزرگ را سپاسگزارم که مرا چنین مهربانانی نصیب کرده است. حضور تکتک شما در این محفل بیانی از لطف خدای رحیمی است که سرچشمة وجودش، ذهن و ضمیر ما را نوازش میدهد. ما در پستهای مدیریتی معمولاً خوشاستقبال و بدبدرقهایم اما در مقام معلمی خوش ببدرقهایم و در این مسئله بندریها گوی سبقت از همگان ربودهاند. غریبهای چون فضلی در میان خود راه دادهاند و اکنون چه خوش دلانه او را همراهی میکنند. البته من در تمام طول خدمتم، فقط یکبار از زبان یک دوست بندری واژة سرحدی را شنیدم بلافاصله در پاسخ گفتم اولاً من زادة بندر دیرم و نامم هم عباس است در نتیجه میشود بندرعباس. پس از آن هر چه دیدم و شنیدم همهاش محبت بود و مهربانی.
من بیانم را در سه بخش تنظیم کردهام که در بخش اول، به یک کلانروایت دینی اشاره میکنم در بخش دوم یک خاطرة سیاسی را یادآور میشوم و بخش سوم هم یک روایت شخصی. تصور میکنم هر سه روایت را برای اولینبار از زبان من میشنوید.
بخش نخست، دین در جهان امروز
بهرغم تحلیلهای ضد دینی که توسط جامعهشناسان و جانبازان و روحانیان در داخل و خارج از این مرزوبوم ارائه میشود دین همچنان پرتوافشانی میکند. شعارهایی چون دین از بین رفت. شیعه نابود شد و اسلام دیگر سربلند نمیکند شعارهای افراطی ای است که بیشتر برای جلب مشتری است تا بیان حقیقت.
اولاً پدیدههایی چون تأخیر ازدواج، افزایش اضطراب، کاهش فرزندآوری و گسترش افسردگی مانند گرمایش زمین، جهانی است و منحصر به کشور ما نیست؛ لذا فلاسفة معاصر امثال مارتا نوسباوم برای رفع آنها به مفاهیمی چون اخلاق جهانی و جهانوطنی متوسل شدهاند.
ثانیاً تاریخ گواهی میدهد که در برخی دوران، ما با رکود و سقوط دین مواجه بودهایم؛ ولی پس از عبور، دوباره دین احیا شده و به مسیر خود ادامه داده است. چرا که دین وابسته به حکومتها و مردمان یک دوره نیست؛ بلکه در روح جمعی انسانها حضور فعال دارد.
ثالثاً تصور نکنید با ظهور خوانشهای جدید از معرفت دینی و تز تقدم اخلاق بر دین و یا تبیین و تحلیل علمی از امور دینی، معارف و مسائل دینی به فراموشی سپرده میشود؛ بلکه دادههای جدید سبب شفافیت دین و خرافه زدایی از آن میشود و در نهایت حدود و ثغور آن را مشخص میکند و معنای این امر احیاگری دینی است.
رابعاً بر فرض این که نسل جدید از معرفت و احکام دینی فاصله بگیرد این گسست در نهایت به ضرر خود او خواهد شد نه این که با این کنارهگیریها و لجبازیها دین از بین میرود؛ بلکه او محروم از فراوردههای آن میشود.
خلاصه این که چای دبش دین اگر دچار اختلال و اختلاس شده است؛ ولی ما همچنان نیازمند خوردن چای هستیم.
بخش دوم، در کویر سیاست
هر چیزی کویری دارد. کشور، انسان، تفکر. سیاست هم کویری دارد. در کویر سیاست، سیاسیون بیپناه و تروتسکی ها قربانی میگردند. دروغ جای خود را به صداقت میدهد و رأی به سهام عدالت تبدیل میشود.
در کویر سیاست، ماکیاولیسم رشد میکند. آزادی و عدالت رنگ میبازد. نخبهکشی سکة رایج میشود. امیرکبیر در حمام فین رگ زده میشود و مصدق که با شعار «یا مرگ یا مصدقِ» مردم به صحنه آمده بود با «مرگ بر مصدق» شعبان جعفری ها به کویر احمدآباد تبعید شد. تنهای تنها در سکوتی طاقتفرسا و نهایتاً در همان کویر سر بر خاک گذارد.
دکتر شریعتی را ببینید که چگونه در کویر تنهاییاش حرف میزند و برای التیام دردهای پنهانش چه سخنها که نمیگوید. به قول دخترش، سوسن، کویر خلوتگاه شریعتی باشد و یا محصول نشستن در محضر خودِ -آزاد اما تنها- تجربة تفکر است در تعلیق، میان یک حسرت و یک امید، حسرت یک ازلیت ازدسترفته و امیدی پرتنش به یک ابدیت هنوز نیامده. در کویر است که شریعتی همة مرزها را نادیده میگیرد تا تجربة تنهایی خود را به یُمن قرار گرفتن بر سر چند تقاطع، قابلتقسیم سازد. (مقدمه کویر تجربه مدرنیتة ایرانی، فرامرز معتمد دزفولی)
خاتمی را به یادآورید که در آخرین نامههایش پس از یک دوره سیاستورزی خود را کویری میخواند از کویر اردکان برآمده و در جهان مدرنیته غوطهور شده و دوباره به کویر برگشته است.
اگر کویر نبود انسانها بیباور و بییاور میشدند. زیباترین عرفان شرقی حضور در تفکر خویشتن است. کتابهایی چون «با مخاطبهای آشنا و هبوط در کویر» دکتر شریعتی و «سیاستنامه» ی سروش حکایت کویر ایرانی است که فراز و نشیبهای تاریخ سیاسی یک ملت را میتوان در آنها جستجو کرد.
اما در کویر سیاست میتوان آزاد و بی قطبنما به هر جا سفر کرد. از ملت مایه گذاشت و با آبروی افراد بازی کرد و کلمات را به استخدام قدرت در آورد. دین در کویر سیاست است که اَبزار میشود و احساسات مذهبی قربانی حرص و حسرت میشود.
این که میگویند دین از سیاست جداست چون کویر سیاست، با کویر دیانت فاصله دارد. در کویر سیاست ضدارزشها تبدیل به ارزش میشوند همه چیز فدای قدرت و حشمت میشود؛ ولی در کویر دیانت عرفان ظهور میکند و انسان از خود و دیگران رها میشود و به تنهایی و خلوت خود پناه میبرد.
در کویر سیاست کتاب «نخبهکشی» رضا علیقلی خواندنی است. ما یاد گرفتهایم که خوشاستقبال و بدبدرقه باشیم. گویا شخصیتهای قهرمان و کاریزماتیک در فرهنگ ما یکبار ظهور و یکباره افول میکنند. نخبهپروری ما مانند نخبهکشی ماست.
در کویر سیاست هواداران میرحسین موسوی، شب شنبه بهتزده میمانند. چرا که بهت و ابهت، مات و کیش، شاه و گدا، دروغ و صداقت و عزلت و ذلت وارونه میشوند؛ چون تناقض در رأی نمایان میشود. با سپهری همدلم که گفت: جای مردان سیاست بنشانید درخت/ تا هوا تازه شود.
بخش سوم
هر غریبی که به بندر میآید پولی جمع میکند و میرود؛ اما طنز روزگار این بود که من اندک پولی که جمع کرده بودم دانشجویی بُرد و خورد. پس از آن به همین حقوق بسنده کردم و با سختی زمان را سپری کردم. وقتی دنیایت خراب میشود ناچاری به چیزی چنگ بزنی. سهم ما از آن چیزها خواندن و نوشتن بود. خدای را سپاسگزارم که مرا با کتاب و کاغذ آشنا کرد.
حاصل آن تلاشها ارتباط با رسانهها خصوصاً مطبوعات استان شد. ندای هرمزگان که همان اول ما را قاپید و بعدها نسیم جنوب و نگاه روز و در نهایت دلفین مرا بلعید. از اینها که بگذریم نشستهای علمی و دوستانه تنهایی و سختیهای مرا رفو کرد. جمع این نشستها و قلمزدنها کتابهایی شد که تاکنون به چاپ رسیده و یا در نوبت چاپاند. راستی این را نگفتم که مقالات دانشگاهیام هیچ سودی جز اخذ پایه نداشت.
دوستان هرمزگانی چندماه پیش تصمیم گرفتند که روزی برای بنده نکوداشتی بگیرند و امروز همان روز است. اولاً من سپاسگزار تمام تلاشها و کوششهای آنها خصوصاً جناب حجتالاسلام دکتر ذاکری هستم. ضمن این که شرمندة همة تعریفها و تمجیدهای سخنرانان و مقالهنویسان ام. واقعاً خود را درخور اینهمه محبت نمیدانم.
من هم مانند بسیاری از انسانها عمری را ضایع کردهام و آرزوها و آرمانهایم برآورده نشدهاند. اکنون که به پشت سر خود نگاه میکنم، اندک تجربة زیستهام را در اختیار رسانهها و مطبوعات و دوستان گذاردهام. اما تمام آنها بازخورد ناکامیها و ناشی از دستنیافتن به ایدهها بود. گویا تمام عمر ما، در جستوجوی زمان ازدسترفتهای سپری میشود که در گفتار و رفتار ما پژواک دارد. آرمانهای بشری اگر با موانع جدّی روبهرو نشوند، محقق میشوند. اما ظاهراً تقدیر بر تدبیر غالب است. به قول سهراب انسان وقتی دلش گرفت، از پی تدبیر میرود/ من هم رفتم.
از آغاز ورود به بندرعباس که بهانهاش تبلیغ بود، با مرگ پدر مواجه شدم. پس از حضور در مراسم ختم در بندر دیّر بوشهر به پیشنهاد مدیرکل ادارة زندانها و توصیة خانواده به بندرعباس برگشتم. دیدار و گفتوگو با زندانیان یعنی آدمهای شکستخوردة مالی و روحی، مرا با خودم بیشتر آشنا کرد. همکاری با رادیو خلیج فارس بهعنوان کارشناس فرهنگی، مزید بر علت شد. اما هیچکدام از این دو رابطه مرا سیراب نساخت. ادامة تحصیل در کارشناسیارشد بهانة خوبی برای فرار از زندان بود. اما سفارشها و تماسهای جناب حاج محمد آشوری دوباره مرا به بندر کشاند. این بار به مدت یک سال و نیم در امور اجتماعی استانداری مشغول خدمت شدم.
سال ۱۳۷۶ پس از پیروزی خاتمی به دانشگاه علوم پزشکی رفتم. فضای دانشجویی را مطلوب و معبود خود یافتم. دیری نپایید که آن فضا هم ناامیدانه سپری شد با پایان رسیدن دوران اصلاحات حکم اخراج از دانشگاه مرا شوک زده کرد. اما همت همکاران و حضور پررنگ دانشجویان دوباره مرا به دانشگاه برگرداند. این بار درصدد جبران کاستیها برآمدم و رابطة خود را با کتاب و مطبوعات مستحکم نمودم. دوران اول احمدینژاد هم سرآمد از این که بستر اجتماعی به دنبال امثال احمدینژاد بود مطلوب من نبود. ازاینرو در دورة دوم انتخابات سخت کوشیدم که میرحسین بیاید؛ اما با نیامدن و حبس او من هم محبوس و مأیوس شدم و در لاک خود فرو رفتم. در این دوران با حضور در محافل علمی و نشستهای دوستانه، اوقات خوشی را برای خود دستوپا کردم. زمان گذشت و ستمها تلنبار شد و من ناامید از همة آرزوها و ایدهها به کُنجی پناه بردم و ضایع شدن عمر را به عینه تجربه کردم. دیگر نه کلاسهای درسی سیرابم میکرد و نه در فضای سیاسی احساس آزادی میکردم. اگر شکیبایی نبود نفسکشیدن در این اتمسفر آلوده مرا به نابودی میکشاند. تنها یک قلم و چند تکه کاغذ بود که مرا از این زندانها رها کرد.
اما امروز که در ربع پایانی زندگی هستم، درمییابم که نجاتم از آن دورانِ بیخودی و بیهودگی همانا شکیبایی و دست به قلمی بود. در این مدت حضور سیساله در بندرعباس خدا را گواه میگیرم که نه حق کسی خوردم و نه آبروی کسی بردم و نه به جمعآوری مال و منالی پرداختم. شاید جز کسانی باشم که با دستخالی از این استان رفت. به این گفتة کانت ایمان دارم آنجا که میگوید: همیشه بدان که افراد انسانی غایتاند و از آنها همچون وسیلهای برای رسیدن به غایات خویش استفاده نکنید. درهرصورت امیدوارم خداوند اندک محبتی که به دوستان و همکاران دارم، همان را توشة سفر آخرتم قرار بدهد. چرا که به قول مولوی وقتی شمع وجود آدمی در این جهان رو به افول است باید شمع دیگری را روشن کرد.
باد تند است و چراغم ابتری/ زو بگیرانم چراغ دیگری
شاید حضور امروز شما بهمثابة شمعهایی است که روشنایی قبر مرا تضمین کند و فردا گواه من باشید
عباس، از بندر دیر تا بندرعباس
پرینتما در پستهای مدیریتی معمولاً خوشاستقبال و بدبدرقهایم اما در مقام معلمی خوش بدرقهایم و در این مسئله بندریها گوی سبقت از همگان ربودهاند.
https://dolphinnews.ir/?p=8717
برچسب ها
این مطلب بدون برچسب می باشد.
نوشته های مشابه
ثبت دیدگاه
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
Tuesday, 8 October , 2024