نقد فیلم «روانی» اثر هیچکاک.

عنوان فیلم : روانی

کارگردان : جوزف هیچکاک

نویسنده : جوزف استافانو بر اساس رمانی از روبرت بلیک

ژانر : ترسناک ، مهیج

بازیگران اصلی:

آنتونی پرکینز /ورا مایلز/جان گاوین/جنت لی/مارتین بالسام

کشور سازنده : آمریکا

سال  ساخت: ۱۹۶۰

مدت فیلم: ۱۰۹ دقیقه

 

سر آلفرد جوزف هیچکاک  کارگردانی است انگلیسی که عمده ی آثار خود را در آمریکا ساخت. هیچکاک استاد خلق آثار معماگونه و مهیج است به طوری که به این گونه فیلم‌ها به اختصار «هیچکاکی » می گویند .

هیچکاک در اظهار نطر جالب خود بیان می کند:«من به مانند یک فیلسوف آن چیزی را به مردم می دهم که می خواهند . آن ها دوست دارند ترس و وحشت را تجربه کنند ، خب ! من هم به آن ها این امکان را می دهم»

هیچکاک با این که چندین بار نامزد دریافت جایزه ی اسکار گردید اما با کج سلیقگی داوران مواجه شد و هبچ گاه نتوانست این جایزه را دریافت کند. از آثار فاخر او می توان به پرندگان ، طناب ، شمال از شمال غربی ، سرگیجه و روانی اشاره کرد . روانی در سال ۱۹۹۲ در فهرست میراث فرهنگی آمریکا و در گنجینه ی سینمای هالیوود قرار یافت و همچنین به انتخاب خبرگزاری «رویترز» ترسناک ترین فیلم تاریخ سینمای دنیا لقب گرفت .

چنان چه این فیلم را تاکنون ندیده اید آن را به شما پیشنهاد می کنم چرا که بعد از دیدن اثر ، خوانش آن نیز برای شما لذت بخش  تر خواهد بود. روانی  با این که جز آثار کلاسیک سینما محسوب می شود اما به نوبه ی خود برخوردی بسیار مدرن دارد.

اگر بخواهیم طرح چندخطی فیلمنامه را بنویسیم به شرح زیر است:فیلم بعد از چند دیزالو وارد یکی از اتاق های هتل می شود. «مارین کرین» به منظور تسهیل کار ازدواجش با نامزدش پول‌های صاحب کارش را می دزدد و در راه فرار از شهر، شب‌هنگام در متلی بین راه توقف می‌کند…جایی که اداره کننده اش جوانی به نام نورمن است که مادری از لحاظ روانی آشفته و بیمار دارد. در کل داستان فیلم بر اساس ایجاد سه شوک ساخته شده است: قتل ماریون کرین در حمام یک متل؛ قتل یک کارآگاه در بالای پله، جایی که وی مشغول تحقیق درباره ناپدید شدن قهرمان زن فیلم است؛ و کشف راز داستان در زیرزمین خانه، جایی که اسکلت مادر کشف و معلوم می شود که مالک متل «نورمن بیتس» قاتل است.

دلایل من برای اثبات مدرن بودن این فیلم بسیار است که به چند مورد آن اشاره می‌کنم .

روایت :

در این فیلم مشاده می کنیم که بعد از گذشت تنها ۴۰ دقیقه از آغاز فیلم نقش اصلی که همان «جنت لی » هست در حمام کشته می شود . بعد از کشته شدن «جنت لی» هیچکاک نقش اصلی را «پرکینز» معرفی کرده و مخاطب را به دنبال خود می کشد اما باز هم توجه از او سلب و به موجودی خیالی به نام مادر نورمن که تنها ساخته ی ذهن خود هیچکاک و نورمن معطوف می گردد .

این سیر روایت حاکی از شکسته شدن ساختار معمول روایت در سینمای کلاسیک و ورود به دنیای مدرن است .

روانکاوی شخصیت:

نورمن عاشق ماریون  شده و مادر نورمن دوست ندارد به غير از او زن ديگري وارد زندگي نورمن شود. به همين خاطر ماريون را مي كشد. نورمن هم به خاطر اينكه آثار جرم مادرش را از بين ببرد جسد ماريون را به مردابي برده و همراه با ماشينش غرق مي كند.

در آخر فیلم متوجه می شویم که نورمن دچار عقده ی ادیپ است . بعد از مرگ پدرش نمی تواند تحمل کند که مادرش با کس دیگری ارتباط داشته باشد. به همین دلیل آنها را می کشد ولی چون نمی تواند با مرگ مادرش کنار بیاید بدن او را از خاک بیرون آورده و با او حرف می زند . آنقدر این کار را تکرار می کند که مادر جزیی از شخصیت او می شود و زمانی که نورمن از زنی خوشش می آید زنگ خطری برای مادر به صدا در آمده و باعث می‌شود که دختر را بکشد و پس از قتل زمانی که شخصیت نورمن باز می‌گردد با جسدی مواجه می شود که مادر به دلیل علاقه ی زیادی که به پسرش دارد مجبور به قتل شده و پسر هم به دلیل همان علاقه جسد را از بین می برد.

در انتها وقتي پي مي بريم نورمن قاتل ماريون است و مادر نورمن چيزي جز اسكلت نيست ( البته در ظاهر) به جايي كه نسبت به نورمن احساس خشم و نفرت داشته باشيم ،  نسبت به او احساس ترحم و محبت مي كنيم. چرا كه او عاشقی است قربانی عشق خویش!

هیچکاک در ابتدا با نشان دادن سرگرمی نورمن که همان تاکسیدرمی کردن است ما را به خوفناک بودن او سوق می دهد. این کارگردان زبده با توجه به اصول روانکاوی چنان شخصیتی خلق کرده که هیچ جای نقدی را برای ما نخواهد گذاشت و با شخصیت‌های متزلل دوران ماقبل خود بسیار تفاوت دارد.

بار دیگر دیدن این فیلم را به مخاطبان عزیز پیشنهاد می‌کنم

 

سینا مریدی