در این مقاله به اسطوره شدن نهضت کربلا پرداخته‌ و اشاره شده است که حادثه‌ی عاشورا در بستر زمان و مکان و با وجود و حضور افرادی شکل گرفت.

صرف‌نظر از وجود اسطوره‌های پیشاتاریخی، گاه وقایعی پس از تاریخ مکتوب بشر نیز تبدیل به اسطوره شده است. من در مقاله‌ای مفصل به اسطوره شدن نهضت کربلا پرداخته‌ام و اشاره کرده‌ام که حادثه‌ی عاشورا در بستر زمان و مکان و با وجود و حضور افرادی شکل گرفت.
حال اگر حادثه‌ای به‌صورت یک آیین درآید و برای فرقه‌ای جنبه‌ی هویتی پیدا کند؛ یعنی افراد از طریق این حادثه و حضور در مراسم و آیین‌های مذهبی، کسب هویت کنند، در این صورت آن واقعه تبدیل به اسطوره می‌شود؛ و وقتی به اسطوره تبدیل شد لازمان و لامکان می‌شود. به تعبیر دیگر در اسطوره حتی محالات هم ممکن می‌شوند. ازاین‌رو خیالات و خرافات هم حضور یافته و در گذر زمان پیرایه‌هایی را به حادثه تحمیل می‌کنند.
جالب است بدانید اسطوره نه‌فقط زمان حادثه را طولانی می‌کند بلکه تمامی زمان‌های قبل و بعد حادثه را درمی‌نوردد. همین رویکرد در مکان هم قابل تسری است؛ یعنی حادثه در مکان‌های بسیاری تکثیر می‌شود؛ که من از آن تعبیر به زایش می‌کنم؛ یعنی اسطوره زمان و مکان را می‌زاید. از طرفی نه‌فقط به تکثیر زمان و مکان منجر می‌شود بلکه بر تعداد افراد موجود در حادثه هم می‌افزاید. مجموع این تحولات سبب پرملات شدن رخداد تاریخی می‌شود تا آنجا که تشخیص سقیم از صحیح را دچار مشکل می‌کند.
آنچه در مقالات پیشین به‌اجمال درباره‌ی اسطوره و عناصر چهارگانه‌ی آن بیان شد در حوادث بسیاری از تاریخ ازجمله عاشورا قابل‌اجراست. به قول میرچاه الیاده، جنبه‌ی تاریخی قهرمانان حماسی موردتردید نیست اما باید دانست که جنبه‌ی تاریخی آن‌ها در روند فرساینده‌ی اسطوره شدن، چندان دوام نمی‌آورد. رویداد تاریخی به‌خودی‌خود، هرچند مهم باشد، در خاطره‌ی عامه نمی‌ماند و یادآوری آن نیز سبب پیدایش الهامات شاعرانه نمی‌شود.(اسطوره بازگشت جاودانه ص ۵۴)

نگاه فراتاریخی به این حادثه سبب شده است که عده‌ای به این باور برسند که حضرت آدم و حوا برای نجات از گناه، به امام حسین (ع) متوسل شدند. یا حضرت نوح در کشتی خود روضه‌ی امام را خوانده است؛ یا پیامبر اسلام همواره با یادکرد حادثه‌ی عاشورا به گریه و زاری می‌پرداخته است. بیان این داستان‌ها چیزی جز این نیست که واقعه‌ی عاشورا زمان و مکان پیش از خود را نیز درنوردیده است.
اما این اول ماجراست. خود حادثه نیز وقتی با زبان اسطوره‌ای ذکر می‌شود در آن زمان و مکان و افراد تکثیر می‌شوند. برخی از مورّخان که زمان واقعه را ۷۲ ساعت فرض کرده یا صحرای کربلا را به وسعت جهان گرفته‌اند (کل ارض کربلا) با همین نگرش است. یا اینکه تعداد لشکریان یزید را به عدد صد هزار رسانده‌اند با همان نگاه اسطوره‌ای است. حتی اغراق در بیان ماجرا و عملکردهای طرفین خصوصاً در هماوردی یاران امام، خبر از اسطوره شدن واقعه می‌دهد.
اما به‌واسطه‌ی ماندگاری حادثه و پایداری بر حفظ جوانب آن در گذر زمان، موجبات تبدیل شدن آن نهضت به یک اسطوره را فراهم نموده است و چنان‌که اشاره شد در اسطوره عناصر چهارگانه حضور فعال دارند. عامل دیگری که اسطوره بودن عاشورا را تقویت می‌کند، نفس نبرد است. در تمام افسانه‌ها و اسطوره‌های ملل، بحث از جنگ و شکست و پیروزی است. به تعبیر جوزف کمبل تمام اسطوره‌ها به جنگ آری گفته‌اند (زندگی در سایه اساطیر ص ۱۹۴) یا به قول مهرداد بهار روال سوگ آور داستان‌های آسیای غربی شامل یک شخصیت معصوم در برابر یک شخصیت ستمگر است. از اول هم معلوم است که این شخصیت مظلوم شهید می‌شود. تعزیه‌هایی که ما به گرد شهادت سوگ آور امام حسین (ع) برپا می‌کنیم، همه دنباله‌ی همین است. البته شهادت امام حسین (ع) که واقعیتی تاریخی و مسلم است اما این شاخ و برگ نمایشی دادن به آن، بعدها پرورده شد. ما شخصیت محبوبمان را در فرهنگ خود پیدا کرده‌ایم. این‌همه قهرمان شهید داریم اما برای ما امام حسین (ع) محبوبیت دیگری دارد.(ماهنامه چاووش، آذر ۱۳۷۱)
مفهوم دیگری که در این میان نقش جدی ایفا می‌کند. اسطوره‌ی قربانی است. داستان فرزندان آدم با قربانی همراه است. قصه‌ی ابراهیم با قربانی کردن اسماعیل شروع می‌شود حتی داستان پیامبر اسلام با قربانی کردن عبدالله آغاز می‌شود. چنان‌که امام سجاد (ع) و حضرت زینب (ع) در توصیف شهادت اباعبدالله می‌گویند: خدایا این قربانی را از ما بپذیر.
نکته‌ی دیگری که یک واقعه را تبدیل به اسطوره می‌کند، وجود تناقض‌ها و پارادوکس‌های حادثه است؛ مانند آثار ویلیام شکسپیر. دوگانه‌های متضادی که به‌حسب ظاهر نمی‌توانند در یک جریان تاریخی حضور هم‌زمان را تجربه کنند. سوگ و سرور، عزا و شادی، مرگ و زندگی عناصر ناهمگرا و ناموزون هستند ولی در عاشورا یکسان جلوه می‌کنند. در تاریخ آمده است که شب عاشورا یاران امام از فرط شادی با هم به مزاح می‌پرداختند یا در بحبوحه جنگ، مراسم عروسی حضرت قاسم برپاشده است؛ و چنان‌که آمده است امام و یاران او شهادت را نوعی حیات تلقی می‌کردند و مرگ را تداوم زندگی.

 

مقاله اختصاصی: حجت الاسلام عباس فضلی

این مطلب در نشریه دلفین منتشر شده است.

  • نویسنده : 1008