تو بزرگ‌مرد تاریخی که در سرزمین‌های اسلامی تو را به نام مالک اشتر می‌شناختند چون تو قهرمان قهرمانان بودی و نام تو در تاریخ جاویدان خواهد ماند.

به گزارش دلفین، تو بزرگ‌مرد تاریخی که در سرزمین‌های اسلامی تو را به نام مالک اشتر می‌شناختند. چون تو قهرمان قهرمانان بودی و نام تو در تاریخ جاویدان خواهد ماند و همیشه در دل‌ها حک شده‌ای. شجاعت و عشقت به انقلاب اسلامی و رهبری زبان‌زد بود تا جایی که جان خود را فدا کردی تا انقلاب اسلامی با نثار خون سردارانی همچون‌ تو استوار در مقابل تمام توطئه‌های دشمن ایستاده باشد.
آری قاسم جان وقتی در تنهایی و در افق دوردست در کنارم نشسته‌ای و آینه‌های روبه‌رو را به حرف گرفتی، کسی آشفتگی‌های شبانه مرا برای جیرجیرک‌ها معنا می‌کند و من احساس می‌کنم در این تنهایی غلیظ زمین را روی شانه‌ام گذاشته‌اند و کسی در کنار تنهاییم نشسته است و یکی‌یکی ستاره‌ها را از آسمان می‌چیند و روی پیراهنم گلدوزی می‌کند. حرف‌هایم را به آسمان که خدا در آنجاست، می‌فرستم و در این هنگام ابرها و ستاره‌ها کنار می‌روند و کلمات کوچک و سربه‌زیر من به بال‌های فرشتگان می‌خورد، آسمان پر از حرف‌وحدیث می‌شود. ابرها، رودها و دست‌ها، آدم‌ها می‌چرخند و من در تنهایی خود، روزها را در سبد می‌ریزم و شب‌ها را به خاطرات دور گره می‌زنم. یاد تو ای مهربان شفاف، شب‌هایم را از خورشید می‌آکند، یاد تو بهانه‌ای است برای سرودن یک ترانه غریب و یاد تو گریزی است به تالارهای آینه، یاد تو آغازی است برای سبب شدن و سبب ماندن، وقتی‌که شب متراکم می‌شود و غصه‌ها رودرروی دلم می‌نشینند، وقتی ‌که جاده برای گام‌هایم حقیر می‌شود، وقتی ‌که دیوارهای مقابل برایم شکلک درمی‌آورند، یاد تو مرا به آرامش پیوند می‌زند.
و حرف‌های خسته من‌ با من از تو می‌گویند، پنجره‌های شعرم رو به لبخندهای تو باز می‌شود. آیا مرا از این تنهایی وهم‌آور گریزی هست؟! آیا فرشتگان بر سرم شکوفه خواهند پاشید؟! همیشه با خود می‌گویم آیا فرصتی هرچند اندک برای تنفس در هوای تو خواهم داشت؟! آیا این عمر کوتاه برای درک بلندی‌های طبع تو کفاف خواهد داد؟! از پنجره به بیرون نگاه می‌کنم. گل‌های سرخ شقایق تا ستاره سهیل قد کشیده‌اند. باغ‌های خاطره در ابرها غوطه می‌خورند. پرستوهای عاشق روی برف مشق عشق تو می‌نویسند. حرف‌هایم از آسمان بر زمین می‌افتند و باغچه کوچک‌ خانه‌ام پر از شعر تو می‌شود…

یادداشت اختصاصی:عبدالحسین اسدپور

این مطلب در نشریه دلفین منتشر شده است

  • نویسنده : 1007