فاطمه میرزاده هنرمند نوجوان حاجی‌آبادی متولد سال 1384 است که با دو فیلم «اکسیژن» و «تلاطم» به بخش مسابقه یازدهمین جشنواره فیلم اردیبهشت هرمزگان راه یافته است.

به گزارش دلفین، فاطمه میرزاده هنرمند نوجوان حاجی‌آبادی متولد سال ۱۳۸۴ است که با دو فیلم «اکسیژن» و «تلاطم» به بخش مسابقه یازدهمین جشنواره فیلم اردیبهشت هرمزگان راه یافته است. برای بیشتر آشنا شدن با این استعداد هنری، گفت‌وگویی صمیمانه را ترتیب دادیم که گوشه‌هایی از آن در ادامه آمده است.
فاطمه برایمان از دوران کودکی‌ات بگو و این‌که چطور به سمت کتاب و هنر کشیده شدی؟
دنیای من از همان کودکی کمی با مابقی بچه‌ها فرق داشت و از سن حدوداً ۱۰ سالگی شروع به کتاب خواندن کردم و کار شب و روزم خواندن رمان و داستان‌های متفاوت بود و به حدی رسیده بودم که شب‌ها دور از چشم مادرم زیر پتو با موبایلم تا صبح کتاب می‌خواندم و همین باعث شد که کم‌کم چشمم ضعیف شود و عینکی شدم.
میانه‌ات با معلم‌ها چطور بود؟
کلاً خوب بود اما کلاس ششم یک معلم بداخلاق داشتیم که از سرتاپای آدم ایراد می‌گرفت. البته من هم زبان تندی داشتم که باعث می‌شد معلم هم حسابی با من لج کند. یک روز زنگ انشا منی که غرق دنیای کتاب‌ و رمان و داستان بودم با تمام شوق انشایی خوب نوشته بودم که نیمه‌های خط دوم معلم انشایم را قطع کرد و با تشر و بدخلقی مرا به سخره گرفت. از آن روز داستان و متن کوتاه می‌نوشتم اما نشر نمی‌دادم. ذوقم برای نشر دادن کور شده بود اما برای نوشتن نه. خیال می‌کردم واقعاً افتضاح می‌نویسم و هیچ‌کس نوشتنم را قبول ندارد.
اما حالا که حسابی پیشرفت کردی!
کم‌کم بزرگ‌تر شدم و اعتمادبه‌نفسم در نوشتن تا حدودی برگشت چون دست از خواندن و نوشتن برنداشتم و حس می‌کردم هر روز در حال پیشرفت هستم. تا اینکه پا به دوران راهنمایی گذاشتم و با فعالیت‌های پژوهشی بیشتر آشنا شدم. مسابقات نویسندگی و کتاب‌خوانی را شروع کردم و خوشبختانه با اولین موفقیت اعتمادبه‌نفسم افزایش پیدا کرد و علاقه‌ام به نوشتن و کتاب خواندن بیشتر شد.
فقط داستان و متن کوتاه می‌نوشتی؟
نه کلاً نوشتن را دوست داشتم. بگذارید یک خاطره برایتان تعریف کنم. سه چهار سال پیش خبر رسیده بود که در حاجی‌آباد با استفاده از سم سگ‌های خیابانی را می‌کشند و البته هیچ‌کس هم اعتراضی نمی‌کرد. من از همان کودکی عاشق حیوانات بودم و همین مسئله نیز باعث شد نتوانم ساکت بمانم و نامه‌ای به شهردار نوشتم و از او خواستم تا این جنایت را متوقف کند. هیچ‌کس باور نمی‌کرد یک دختر ۱۳ ساله برای شهردار نامه بنویسد و گلایه‌اش را به‌عنوان یک شهروند اعلام کند.
در مسابقات دانش‌آموزی هم شرکت می‌کردی؟
همواره در مسابقات شرکت داشتم اما در سال ۹۸ در مسابقات کشوری دانایی-توانایی کتاب‌خوانی شرکت کردم و پس از طی مرحله استان و منطقه به مرحله کشوری راه پیدا کردم و توانستم رتبه برتر را کسب کنم اما این‌ها برای من کافی نبود. علاوه بر کتاب خواندن عاشق سینما شده بودم و فیلم زیاد می‌دیدم و علاقه‌ی زیادی به فیلم‌های کوتاه داشتم.
پس حسابی فیلم‌بین شده بودی!
به‌قدری فیلم می‌دیدم که در ذهنم سکانس بعد فیلم را می‌توانستم تصور کنم و گاهی نیز قسمتی از سکانس‌های فیلم را قبول نداشتم و دوست داشتم باب میل خودم پیش برود و به همین دلیل داستان‌هایی که می‌نوشتم، کمی شباهت به فیلم‌نامه داشت. کم‌کم با جشنواره‌های فیلم کوتاه آشنا شدم و سعی کردم ماهیت فیلم‌نامه را دریابم و شروع کردم فیلم‌نامه‌های کوتاه را خواندن و فیلم‌نامه‌ها را با فیلمشان مقایسه کردم. به‌مرور علاقه‌ام به سینما و فیلم‌سازی بیشتر شد و نوشتن فیلم‌نامه را شروع کردم.
بیشتر چه نوع فیلم‌نامه‌هایی می‌نوشتی؟
یک بار از وضعیت غمگین کشور در سال ۹۸ نوشتم و برای جشنواره مدرسه فرستادم اما هیچ‌کس استقبال نکرد. همه داستان‌های تخیلی می‌پسندیدند و هیچ‌کس دوست نداشت با واقعیت روبه‌رو شود اما من همچنان از واقعیت دنیای اطرافم فیلم‌نامه می‌نوشتم و در ذهنم تبدیل به فیلم می‌کردم. تا اینکه یک روز یکی از عزیزترین اطرافیانم مبتلا به بیماری سرطان شد. روزها می‌گذشت و بیماری اثرش کمتر می‌شد اما از بین نمی‌رفت و گاهی دوباره برمی‌گشت. فیلم‌نامه را از داستان زندگی این عزیز شروع کردم و با شکست دادن سرطان تمام کردم و دوست داشتم به همین‌ شکل زندگی واقعی نیز پیش برود.
از دوران دبیرستانت هم بگو. مطمئناً هم سن و سال‌های تو دوست دارند تا بیشتر راجع به کارهایت بدانند.
در دوران دبیرستان فعالیت‌های پژوهشی من بیشتر شد و مسابقات زیادی شرکت می‌کردم و در جشنواره‌های مختلف از من تشکر می‌شد. پا به کلاس یازدهم که گذاشتم جشنواره فرهنگی هنری فردا شروع شد. هفته آخر مهلت ارسال آثار به جشنواره بود که معاون پرورشی با من تماس گرفت و گفت بخش فیلم‌نامه حذف شده است. جا خوردم، معاون گفت می‌توانی همین فیلم‌نامه را تبدیل به فیلم کنی و برای جشنواره بفرستی. هیچ‌وقت نه گفتن را در موارد پژوهشی بلد نبودم و دوست داشتم این موضوع را نیز تجربه کنم. طبق معمول می‌دانستم خانواده مخالفت می‌کند اما باز هم آن‌ها را در جریان گذاشتم و با سماجت تحقیقاتم را شروع کردم.
مگر از فیلم‌سازی چیزی می‌دانستی؟
راجع به فیلم‌سازی زیاد خوانده بودم و کمابیش چیزهایی می‌دانستم و انگار رویای فیلم‌سازی داشت به حقیقت می‌پیوست. دوست داشتم برای فیلم با تازه‌کارهایی که علاقه به بازیگری و فیلم‌برداری داشتند و می‌خواستند دیده بشوند کارم را آغاز کنم. ویرایش فیلم‌نامه حدوداً ۶ روز وقت گرفت و درنهایت من و یک بازیگر و یک فیلم‌بردار با یک دوربین ساده و بی تجهیزات راهی لوکیشن شدیم و روز آخر رفتیم برای مجوز فیلم‌برداری از بیمارستان اما به بهانه‌های مختلف کارگردان ۱۶ ساله را پیچاندند. با این حال آن‌قدر سماجت کردم که راضی شدند. چند روز معطل بودم و نمی‌دانستم چه کار کنم. نصف بیشتر سکانس‌های فیلم‌نامه‌ام با نداشتن مجوز حذف می‌شد و من نهایتاً ۶ ساعت وقت داشتم تا پیش از تاریکی هوا فیلم‌برداری را تمام کنم. از طرفی اگر می‌خواستم سناریو را تغییر بدهم کار بی‌معنی می‌شد. پس باقدرت سر فیلم‌برداری حاضر شدم و کار را شروع کردیم. در مرحله تولید خیلی از جاهای فیلم‌نامه حذف و یک سری جاها اضافه شد و در آخر بدون استراحت و توقف فیلم‌برداری را تمام کردیم. ذهنم درگیر این بود که در آخر می‌توانم فیلم خوبی را تحویل بدم یا نه و وقتی تدوینگر فیلم را فرستاد، درست آن چیزی که تصور می‌کردم نشد اما راضی بودم که تلاش هام نتیجه خوبی داد و موفق شدم به جشنواره برسم. بعد از مدتی خبر دادند که در مرحله اول فیلمم موفق به کسب رتبه برتر شده و من داشتم تبدیل به چیزی می‌شدم که حتی خانواده هم از محال بودنش حرف می‌زد.
کتاب خواندن را هنوز ادامه می‌دادی؟
صد در صد. به جایی رسیدم که رمان‌های سه هزار صفحه‌ای را در کمتر از دو روز تمام می‌کردم چراکه نمی‌توانم کاری را نیمه رها کنم و مدام ذهنم درگیر بقیه ماجرا می‌شود. نوشتن هم تعطیل نشد. وقتی متن‌های کوتاهم را در صفحه‌ی شخصی‌ام نشر می‌دهم و افراد سنم رو می‌بینند همیشه می‌پرسند که استادت چه کسی بوده و کجا کلاس رفته‌ای اما من تابه‌حال هیچ کلاسی شرکت نکردم و هیچ استادی نداشتم و سعی کردم خودم یاد بگیرم و معتقدم برای موفقیت حتماً نیاز به استاد نیست.
به مرکز استان هم رفت‌وآمد داری؟
اختتامیه جشنواره فیلم ۱۰۵ ثانیه‌ای بندرعباس که رسید به مرکز استان رفتم تا با فضا بیشتر آشنا شوم. در این جشنواره کلی بچه‌های هم سن و سال خودم را دیدم که مشتاق سینما و فیلم‌سازی بودند و بیشتر ذوق ‌کردم. چند روز بعد متوجه جشنواره فیلم اردیبهشت شدم که متأسفانه این فراخوان را در گوگل دیدم و هیچ‌کس در حاجی‌آباد این فراخوان را پخش نکرده بود. ناراحت بودم از اینکه دیر متوجه شدم و وقتی ندارم. تا این‌که در فضای مجازی به یک نفر پیام دادم و پرسیدم آیا هنوز وقت برای ارسال هست و در کمال ناباوری از سوابق هنری من پرسیدند و زمان کوتاهی به من دادند تا فیلمم را به جشنواره ارسال کنم. باز هم فیلم‌نامه را از معضلات اطرافم نوشتم و در آخر برای فیلم‌برداری رفتیم و متأسفانه باز هم یک سری موارد در فیلم‌نامه تغییر کرد، اما با سختی و گرما و خستگی فیلم‌برداری تمام شد و کار به تدوینگر سپرده شد. دوست داشتم بیشتر روی فیلم کار کنم اما آقای رضایی رئیس بخش امور سینمایی فیلم‌ها را قبول داشت و می‌گفت زیادی فیلم‌هایم را دست‌کم می‌گیرم. از آن روز تا هرگاه به بندرعباس می‌روم سعی می‌کنم هر طور شده سری به اداره ارشاد و رئیس امور سینمایی برنم چراکه برای ادامه امید می‌گیرم.
با دیدن پذیرفته شدنت در دو بخش جشنواره اردیبهشت چه حسی داشتی؟
هنگامی‌که نتایج اولیه جشنواره اردیبهشت آمد و اسم خودم را در دو بخش دیدم و فهمیدم هر دو فیلمم انتخاب شده است، تمام خستگی‌های این چند سال از تنم خارج شد. استاد رضایی به من این مسئله را فهماند که از موانع سر راهم نترسم چون این موانع باعث می‌شوند تلاشم را بیشتر کنم و با تلاش بیشتر قطعاً آینده درخشان تری در انتظارم خواهد بود.
توی صحبت‌هایت اشاره کردی که متوجه برگزاری جشنواره نشدی و به‌صورت اتفاقی پوستر جشنواره را دیدی. این موضوع کم‌کاری مسئولان فرهنگی حاجی‌آباد نیست؟
بدون رودربایستی باید بگویم که از مسئولان فرهنگی حاجی‌آباد به‌شدت گلایه دارم. هیچ تشویقی برای جذب افراد به کتاب و نوشتن وجود ندارد. آخر اقدامات تشویقی یک لوح تقدیر یا ۱۰۰ هزار تومان کارت هدیه است اما ما نیازمند بسترسازی و توجه هستیم. حاجی‌آباد منجمد شده و خزه بسته است. هنر در شهر ما سال‌هاست که مرده. من در این راه هیچ حمایت‌کننده‌ای نداشتم و حتی از سوی خانواده‌ام هم حمایت نشدم و تنها حمایت‌کننده‌‌ام دختردایی‌ام و به‌تازگی رئیس انجمن سینمای هرمزگان آقای رضایی هستند.
در پایان اگر صحبت دیگری با مخاطبان دلفین داری، می‌شنویم.
امیدم تنها و تنها این است که بتوانم هر روز پیشرفت کنم و آن‌قدر آموزش ببینم تا قدم محکمی در هنر بردارم و برای مردم شهرم و کشورم مایه‌ی افتخار باشم.

گفت و گوی اختصاصی: نرجس حسن زاده

این مطلب در نشریه دلفین منتشر شده است

  • نویسنده : 1007