نيما با يك نگرش كانتی همان نگاه  نقادانه‌ای را دارد که از ريشه به آسيب و فوائد يك پديده در هنر معطوف مي‌شود خواه آن پديده تاريخی باشد خواه امری نوظهور. نيما به جهان خارجي، به حوادث زمان، به كاركرد ديد شعري متمركز است به لايه ‌هاي ساختاري شعر كه ساختمان بيرونی شعر را انعكاس مي‌دهد.

انتقاد نيما به گرايش ذهني در ادبيات قديم (سوبژكتيويته) و موضع ِ تحليل ِ «كانتي» وي و ضرورت عينيت‌گرايانه در شعر (سير ابژكتيويته) امروز در دنياي معاصر مبحثي است که کمتر به آن توجه شده؛ از اين رو در يادداشت زير به واکاوي اين مساله خواهيم پرداخت.

غيرمفهومي بودن زيبايي ما را به جنبه‌ي ظريفي از بحث كانت مي‌رساند. در تجربه‌ي زيبايي ‌شناسانه ما با يك ابژه رويارو نيستيم يا بهتر بگويم رويارويي ما با ابژه اهميتي ندارد. اينجا ما با بيان آن ابژه در ذهن روبه‌روييم. ابژه همچون تماميتي محسوس كه از راه حس دانسته شده، در ما احساس زيبايي را مي‌آفريند. هنگامي‌كه كسي به چشم‌انداز جنگلي مي ‌نگرد تجربه‌ ي زيبايي‌ شناسانه از اين جنبه ‌ي ديداري و از اين انعكاس در ذهن بيدار مي‌شود. در اين لحظه نه ابژه ‌ي موجود بلكه حس ديداري مهم است. يعني روالي كه در آن ذهن متأثر مي‌شود و به حس زيبايي‌ شناسانه فرصت ظهور مي‌دهد از اين‌ روست كه داوري و حكم ذوقي، يك داوري‌ شناختي نيست، بلکه زيبايي ‌شناسانه است و بنابراين تعيين‌كننده‌ي آن «سوبژكتيوته» است داوري زيبايي ‌شناسانه به تاثيرهاي سوبژكتيو ِ ابژه در آگاهي مربوط مي‌شود. ابژه اينجا فقط در ارتباطي كه با ذهن مي‌يابد مطرح است. پس وقتي «كانت» مي‌گويد: كه ابژه‌ هاي زيبايي ‌شناسانه به‌ طور سوبژكتيو وجود دارند اصل مهمي در فلسفه‌ي هنر را بيان مي‌كند. نيما با يك نگرش كانتي همان نگاه  نقادانه‌اي را دارد که از ريشه به آسيب و فوائد يك پديده در هنر معطوف مي‌شود خواه آن پديده تاريخي باشد خواه امري نوظهور. نيما به جهان خارجي، به حوادث زمان، به كاركرد ديد شعري متمركز است به لايه ‌هاي ساختاري شعر كه ساختمان بيروني شعر را انعكاس مي‌دهد ؛ نظر مي‌كند و  به‌شکلي  مأنوس در درجه‌ي اول آگاهانه با طبيعت بومي و درجه‌ي دوم با مخاطبي شاعر و حساس و هوشيار ارتباط بر‌قرار مي‌کند و مخاطب غير شاعر در مراحل آزمايشات شعري او با شعر سخت ارتباط برقرار مي‌كند و اشعار او را نامأنوس مي‌يابد. نيما به موضوعي توجه دارد كه ابژه‌ها (اشيا – در محيط خارجي) توسط سوپژه‌ي شاعر (فعل و انفعالات ذهني) كليت شعر را شكل مي‌دهد و مي‌گويد: «به شما گفته بودم شعر قديم ما سوبژكتيو است، يعني با باطن و حالات باطني سرو‌كار دارد. در آن مناظر ظاهري نمونه‌ ي فعل و انفعالي ا‌ست كه در باطن گوينده صورت گرفته و نمي‌خواهد چندان «متوجه» چيزهايي باشد كه در خارج وجود دارد…  بنابراين نه به‌كار ساختن نمايش‌ن امه مي‌خورد نه به‌كار اين‌كه دكلمه شود ؛ دكلاماسيون و تئاتر، سازنده ي ظاهرند و هردو مي‌خواهند زنده را با آنچه در بيرون زنده است سروكار بدهند . به اين جهت تئاترهايي كه از روي شاهنامه يا نظامي و امثال آنها ساخته مي‌شود به ‌نظر من بسيار كار كودكانه‌اي است و بايد اين كار آن چنان باشد تا كار آدم بزرگ جانشين آن بشود و تئاتر با طرز كار جديد در ادبيات ما معني پيدا مي‌كند.»

يا درجايي ديگر در نقد شعر مي‌گويد: «شعر حسي‌است ولي بحث در آن فلسفي و علمي است اما شعر امروز من براي كساني است كه آشنا به شعر خارجي هستند (چنانكه آشنا به موزيك) امروز شعر و موزيك ايران دچار يك سرنوشت هستند. علت اختلاف همان مسير سوبژكتيو «ذهني» وابژكتيو «عيني» است كه شرق و غرب را فاصله داده است ما براي  تجسم و ترسيم مجبور به اتخاذ طرز كار غربي شده‌ايم و اين است ماحصل».

نيما صداي اين فقدان دروني را كه به عادت شاعر ايراني منجر شده بود مي‌شنيد و آن ‌را در ادبيات گذشتگان و تقليد غير‌عالمانه و تکراري بعضي از شاعران زمان خويش ، در قوالب كلاسيك مي‌ديد. چنان كه اشاره مي‌كند: «من خوب به‌ يادم مي‌ آيد كه در آن تاريخ در بسياري از محافل ادبي، ادبا و بزرگ‌ترهاي ما همواره زيبايي اشعار قديم را به رخ ما مي‌كشيدند «حيدرعلي كمالي» كمتر وقتي مي‌شد كه تشبيه آفتاب «منوچهري دامغاني» را به چراغي نيمه‌ مرده به من گوشزد نكند. خود ِ «حيدرعلي كمالي» شعر زياد گفته بود. اما در ميان تمام اشعار او بيشتر از دو سه قطعه‌ي دلچسب وجود نداشت و من تعجب مي‌كردم مثل اينكه ديگر دامنه‌ي طبيعت قادر به خلق مردماني در راه هنر نخواهد شد. تقريباً اين زمان هم همين‌طور فكر مي‌كنم. من خودم يكي از طرفداران پابرجاي ادبيات قديم فارسي و عربي هستم. سرگرمي من با آن‌ هاست. فقط فكري را كه در اين‌وقت به آن اضافه مي‌كنم اين است: اين عجز و تعجب مفرط در آن ادبا ناشي از كم‌كاري ِ خود آن ها بود. انسان اگر بكاود پيدا هم مي‌كند. متقابلاً وقتي‌كه انسان كاوشي ندارد يافتن هم غير‌ممكن مي‌شود…»

مي بينيد که نيما حدود صد سال پيش چقدر اين صحبت ها را تکرار کرد اما عمدا يا سهوا کوتاه و بلند کردن مصراع ها به عنوان ارمغان وي معرفي شد. اميدوارم در آينده باز هم از دستاوردهاي نيما و بزرگي او بتوانيم با شما مخاطبان صحبت کنيم.

یادداشت اختصاصی

  • نویسنده : گلاره روشنگر