به گزارش دلفین، کودکان و نوجوانان امیدهای آینده هر جامعه هستند. آنها بزرگ میشوند و نسل بعد را تشکیل میدهند. ورود به دنیای کودکان و نوجوانان و ژرفنگری در رفتار و گفتار آنان توجه دقیقی را میطلبد. روشها و نگرشهای بعدی جوانان به سالهای نخستین زندگی آنها بستگی دارد. بنابراین اگر میخواهیم دوست داشتن، عشق ورزیدن، عزتنفس و خودشکوفایی را در آنها نهادینه کنیم، باید به مسائل سلامت و روان آنها توجه ویژهای داشته باشیم.
قصه و داستان مورد علاقه همه کودکان است. داستان اثر عمیقی بر کودکان میگذارد و زمانی که هر موضوعی به صورت داستان تعریف میشود، اثر بیشتر و پایدارتری میگذارد و به همین دلیل است که در کتابهای مقدس نیز برای هدایت انسانها از قصه استفاده شده است. قصه و داستان به کودکان این امکان را میدهد تا درباره پدیدههای مختلف فکر کنند و خوب و بد را تشخیص بدهند.
۱۸ تیر، روز ادبیات کودک و نوجوان بهانهای شد تا به صحبت با یکی از نویسندگان کتاب کودک و نوجوان بنشینم که قصههای کهن فارسی را با جدیدترین روشهای قصهگویی تلفیق کرده و گامی جدید و بلند در حوزه ادبیات کودک برداشته است. او به داستان نگاه تعلیمی دارد و سعی کرده است تا با استفاده از داستان و قصه، کودکان را به طور غیرمستقیم آموزش دهد. او میگوید من همواره سعی میکنم تا در قصه هایم به بچه ها بگویم آدمهای خوبی باشند. اما چطور و چگونه اش را به خود آنها میسپارم.
«امیر حسین والا» نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در هرمزگان است. وقتی او را از طریق آثارش دنبال کنیم به نویسندهای میرسیم که ادبیات کودک را میشناسد و در داستانهایش به دنبال رشد شخصیتی کودکان است.
*به عنوان پرسش نخست برای مخاطبان ما بگویید که آیا میتوان برای قصه نقش آموزشی قائل شد؟
در هر قصهای حکمت نهفتهای وجود دارد و به نظر من بخش زیادی از ادبیات کودک تعلیم است. البته من معتقدم آموزش و مباحث تعلیمی در بچهها جوابگو نیست ولی ما میتوانیم ذهن بچهها را درگیر کنیم تا اندیشه کنند.
به طور مثال در دورههای شاهنامهخوانی که برای بچهها برگزار میکنم با معرفی شخصیتهای شاهنامه حس عزتنفس را در آنان تقویت میکنیم.در معرفی شخصیتهای شاهنامه سعی شده است تا بچهها با آشنایی با شخصیتهای شاهنامه قصه خود را بسازند و بچهها علاوه بر بازی از شاهنامه یاد میگیرند. مهمترین نکتهای که من در شاهنامه خوانی سعی میکنم به طور غیرمستقیم آموزش دهم این است که بچهها یاد بگیرند تا انسان خوبی باشند زیرا کتابها در واقع احساسهایی هستند که به یک اتفاق انسانی نگاه می کنند و یادگیری فراتر از این را به خود بچه ها میسپارم. با همین ایده کتاب آخرین زمستان را نوشتم که در مورد جنگ بود.
این کتاب شاید در نگاه اول این پرسش را ایجاد کند که چرا کودکان باید درباره جنگ بخوانند اما من فکر میکنم که این بچهها روزی بزرگ خواهند شد و اگر از کودکی درباره جنگ بدانند و از کودکی با زشتی و پلیدی جنگ آشنا شوند، در بزرگسالی و زمانی که شاغل شدند نیز با پدیده جنگ به شکلی بهتر برخورد میکنند و شاید بتوانند از جنگافروزیهایی که در آینده میتواند اتفاق بیفتد، جلوگیری و دردهای مردم را ترمیم کنند. بدین ترتیب میتوانم بگویم همه چیز در ادبیات کودک به اندیشه مرتبط شده و نوعی تعلیم است. ولی نه به شکل مستقیم. ما حکایت را برای بچهها تعریف میکنیم و استباط و درک و دریافت را به عهده خود بچهها میگذاریم.
*بازسرایی شعر «میخوام برم کوه» هم از همین نگرش آموزش محور شما در بحث ادبیات کودک نشات گرفته است؟
این شعر را برای دخترم «سومیتا» گفتم. زمانی که کودک بود و او را در آغوش میگرفتم، برایش شعر میخوام برم کوه را میخواندم اما وقتی میگفتم «میخوام برم کوه، شکارِ آهو، تفنگ من کو عزیزم تفنگ من کو» میدانستم که دوست ندارم وقتی با دخترم به کوه میروم برای شکار آهو باشد. پس شعر را تغییر دادم و گفتم: «میخوام برم کوه، دیدن آهو، دوربین من کو، دوربین من کو» و بدین ترتیب با نگاهی آموزش محور و اندیشه ساز به بازسرایی و تصحیح این کار قدیمی پرداختم. در واقع میتوان گفت که این کار یک کار تصحیحگر است.
این نگاه شما از کجا نشات می گیرد؟
یادم میآید کلاس سوم بودم معلمم همیشه روی تخته با خط خوش می نوشت: «آهوکشی آهویی بزرگ است.» و این سرمشق ما در دوران کودکی بود. این سوال برای من ایجاد شده بود که معنی این جمله چیست؟ و در همان دنیای کودکی دانستم که آهوکشی کار بدی است و سعی کردم این را به نسل بعدی منتقل کنم.
*چطوربه شاهنامهخوانی و قصههای شاهنامه روی آوردید؟
سال۹۵ تصمیم به معرفی ۴۰ شخصیت شاهنامه گرفتم. این مجموعه در پنج جلد با عنوان «پروشات» چاپ و با استقبال گستردهای روبرو شد که ۱۰ هزار نسخه از آن تا کنون به فروش رسیده است.
کتاب در مدرسهها، نمایشگاهها و در شهرهای دیگر هم با استقبال زیادی مواجه شد که این استقبال گسترده، شروع کار شاهنامه خوانی بود. در بحث شاهنامه خوانی نقالی انجام نمیشود وفقط داستانهای شاهنامه برای بچهها تعریف میشود.
نخستین بار من این شیوه رادر خانه اجرا کردم و برای سومیتا قصههای شاهنامه را تعریف میکردم. چون برای دخترم جداب بود آن را گسترش دادم و با آشنایی با محمد رنجبر و مصطفی بشگال کار شاهنامه خوانی را پیش بردیم. که همکاری با مصطفی بشکال بسیار با استقبال روبرو شد و از ما دعوت شد تا در تهران نیز اجرا کنیم.
قصه های شاهنامه نه تنها جذاب است که به نظر من اتفاقات شاهنامه امروز هم دارد اتفاق می افتد و کسی که تاریخ کشورش را نخوانده، نمی داند چگونه پهلوانی بکند، چگونه پاسخ خیانت را بدهد و … مجبور است اشتباهات گذشتگان را تکرار کند. من همیشه به بچه ها می گویم امیدوارم یک روز یا پهلوانی کنید یا روایتگر پهلوانی هم عصرانتون باشید. امام صادق(ع) میفرماید من دوست دارم هم عصرم یا دانشجو باشد یا دانشمند. من هم دوست دارم کودکان هم عصرم یا پهلوان باشند یا روایتگر پهلوانی.
به نظر من کسی که شاهنامه میداند خلقوخوی بهتری دارد. شاهنامه خوانی باعث میشود که فرزندان به خصوص دختران ما باور کنند که ما بانوگشسب، تهمینه و گردآفرید داشتهایم که در عصر خود پیشرو بودهاند تا به خودباوری برسند.
*جایگاه ادبیات کودک در بندرعباس در چه سطحی است؟ این جایگاه را در مقایسه با کل کشور چگونه است؟
ادبیات کودک بندرعباس در مقایسه با شهرهای بزرگ دیگر خیلی کار دارد. یکی از بزرگترین مشکلات ما کمبود مکانهای فرهنگی، فرهنگسراها و حتی چاپخانه است. در تهران در هر محلهای یک فرهنگسرا و خانه کودک دایر شده ولی در بندرعباس وجود چهار یا پنج کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوان کافی نیست و نیازمند مراکز بیشتری است.
*طبق آمار و ارقام سرانه مطالعه در کشور پایین است و این حکایت از آن دارد که پدر و مادرها مطالعه نمیکنند یا خیلی کم مطالعه میکنند. به عنوان سوال پایانی به نظرتان چطور در خانوادهای که مطالعه جایی ندارد، فرزندان یاد میگیرند مطالعه کنند؟
خیلی سخت است. خانوادهای که خود دغدغه مطالعه ندارد، نمیتواند دغدغه مطالعه فرزندانش را داشته باشد. اما میشود که از دل خانوادهای که کتابخوان نیست، کودک علاقمند به کتاب رشد کند.
یادم می آید در یک نمایشگاه کتاب کودکی با مادرش به غرفه ما آمد و کتابی انتخاب کرد. مادرش گفت: «آخرگروه خونی تو به این کتاب می خورد» من که بسیار ناراحت شده بودم کتاب را برداشتم و به بچه گفتم: «این هدیه من برای تو باشد.»
این اتفاقات وظایف مراکز فرهنگی را سختتر میکند و باید تلاش بیشتری برای سوق دادن بچهها به مطالعه انجام دهند. همان طور که خیلی از ما در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کتابخوان شدیم. من همیشه به بچهها میگویم اگر امکان خرید کتاب ندارید، بروید کانون یا کتابخانههای عمومی، چون خودم هم به همراه مادرم به کانون میرفتم و آنجا کتاب میخواندم.
این مطلب در شماره سیزدهم نشریه دلفین منتشر شده است.
گفتگو: اعظم خندان
- نویسنده : ۱۰۰۷
Friday, 26 April , 2024