در شانزدهم خردادماه امسال «احمد میرزاده» روانشناس و نخبه هرمزگان پس از چهار سال دست‌وپنجه نرم کردن با بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت.

به گزارش دلفین، در شانزدهم خردادماه امسال «احمد میرزاده» روانشناس و نخبه هرمزگان پس از چهار سال دست‌وپنجه نرم کردن با بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت. در راستای آشنایی بیشتر مخاطبان دلفین با این نخبه‌ی فقید، گفت‌وگویی را با مهدی میرزاده بردار وی ترتیب دادیم که خلاصه‌ای از آن در ادامه آمده است.
جناب میرزاده بسیار سپاسگزارم که در این موقعیت دردناک حاضر به گفت‌وگو شدید و وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، خبر فوت بردار شما برای کل هرمزگان بسیار دردناک بود، کمی از برادرتان برایمان بگویید.
احمد برادر پنجمین عضو خانواده میرزاده و انسانی بسیار خوش‌اخلاق و صبور بود. تحصیلات ابتدایی خود را در کوهشاه احمدی گذراند و برای دوره‌ی دبیرستان به بندرعباس آمد و در مرکز استان تحصیل کرد. پس از پایان دوره‌ی دبیرستان توانست در دانشگاه فرهنگیان پذیرفته شود و لیسانس روانشناسی و مشاوره گرفت. پس از آن فوق‌لیسانس گرفت و دانشجوی دوره دکتری بود که در اتمام این مقطع ناکام ماند.
لطفاً از فضای خانوادگی‌تان نیز بفرمایید.
خانواده ما، خانواده فرهنگی هستند و همه ما به‌نوعی معلم هستیم از معلم ابتدایی و دبیرستان گرفته تا استاد دانشگاه، اما احمد با سایر ما تفاوت داشت، تفاوت وی این بود که در ابعاد اجتماعی بسیار فعال بود. وی پیوند بسیار محکمی با دانش‌آموزان و دانشجویان و حتی خانواده دانش‌آموزان داشت، به‌ویژه با دانش‌آموزان نیازمند.
برادرتان در چه مقطعی تدریس می‌کردند؟
وی در دوره راهنمایی تدریس می‌کرد، دوره راهنمایی همان‌طور که از اسمش پیداست دوره هدایت تحصیلی است و احمد در همکاری با دانش‌آموزان سعی می‌کرد راه صحیح را به آنان نشان دهد. جالب است بدانید که اخیرا برخی از دانش‌آموزانش همکارش شده بودند و عده‌ای نیز در سایر ادارات مشغول به کار هستند که از دیدن موفقیت‌های آنان لذت می‌برد.
تفاوت ایشان را با سایر معلم‌ها در چه چیزی می‌بینید؟
احمد مبانی آموزشی از پیش تعیین شده و اصولاً معلمی را تدریس نمی‌کرد بلکه آموزش را به معنای مسیر و سبک زندگی می‌دانست. همین مسئله نیز باعث شده بود جامعه حساب ویژه‌ای روی او باز کند.
مطمئناً بیماری ایشان را در این سال‌ها آزار داده بود. اگر مقدور است راجع به این مسئله هم توضیح بفرمایید.
آنچه می‌توانم بگویم این است که احمد چند سال درگیر بود که پس از سه سال با سختی و رنج فراوان توانست پیوند مغز استخوان بزند. دکترها این عمل را موفقیت‌آمیز اعلام کردند و برادرمان به زندگی بازگشت. احمد سریعاً روال عادی زندگی را در پیش گرفت و باز فعالیت خود را پرانرژی‌تر از گذشته شروع کرد با این حال بار دیگر بیماری به سراغش آمد. حتی دو روز قبل از فوتش من شاهد بودم که در شرایط سختی که دستگاه اکسیژن به وی وصل بود، ارتباطش را با دانش‌آموزان قطع نکرد و از طریق فضای مجازی و تماس پاسخگو آنان بود.
به‌عنوان پرسش پایانی، آرمان برادرتان را در چه موضوعی می‌بینید؟
وی هیچ‌گاه غافل از محیط اجتماعی‌اش نبود. زادگاه ما منطقه‌‎ای بسیار محروم است و تمام تلاش احمد بر این بود که از محرومیت مردم کاسته شود و حتی جمعی از فعالان منطقه‌ را گرد خود جمع کرده بود و ارتباط خوبی با مسئولان شهرستان داشت. در یک‌کلام کمک به ارتقای زندگی فردی و اجتماعی مردم محلی آرمان برادر فقیدم بود.

گفت و گوی اختصاصی: نرجس حسن‌زاده

این مطلب در نشریه دلفین منتشر شده است

  • نویسنده : 1007