زندگی‌ «امیر مینابیان» سرشار از برش‌های زیباست. زاده‌ی پاییز 1363 است، پر است از پرواز گنجشک و موسیقی طبیعت، جغرافیای جنوب قطعاً او را برای همیشه به خاطر خواهد سپرد و از درخشش، همواره دل‌خوش می‌شود.

به گزارش دلفین، مفتخرم تا با یکی دیگر از مفاخر فرهنگ و هنر هرمزگان هم‌کلام شوم. کسی که عکس را عشق می‌داند. با دوربین، دوستی دیرینه‌ای دارد. دست‌هایش معطرند به مهربانی و در مهرورزی و خوش‌قلبی، قامتش به بلندای نخل می‌ماند. مطالعه، اندیشه، سفر و سخت‌کوشی؛ برای وی اقبال درخشانی را رقم زده است. زندگی‌ «امیر مینابیان» سرشار از برش‌های زیباست. زاده‌ی پاییز ۱۳۶۳ است، پر است از پرواز گنجشک و موسیقی طبیعت، جغرافیای جنوب قطعاً او را برای همیشه به خاطر خواهد سپرد و از درخشش، همواره دل‌خوش می‌شود. در این فرصت سکانس‌های هنری زندگی‌اش را مشتاقانه به نظاره نشسته‌ایم.

سکانس نخست:

از سه‌سالگی فیلم سینمایی می‌دیدم. دایی‌ام که الان در داروخانه کار می‌کند در این حوزه پیشگام بود. بزرگ‌تر که شدم تمایلم به هنر و سینما بیشتر شد. از سال ۱۳۷۹ علاقه‌مندی‌ام با خواندن فیلم‌نامه‌های متعدد و کتاب اصول بازیگری «کنستانتین استانیسلاوسکی» به سینما و فن بازیگری حرفه‌ای شد. انگار گمشده‌ی من سینما بود. به جستجوی گمشده خود برآمدم. تابستان همان سال دیدن تابلویی حوزه‌ی هنری استان هرمزگان برایم هدیه‌ی ارزشمندی بود. بلافاصله مراجعه و در رشته‌ی بازیگری ثبت‌نام کردم و تمرین بیان و بدن را زیر نظر ابراهیم پشتکوهی گذراندم. بعد از حدود سه ماه، حضور در گروه تی توک، به ماه مهر رسیدیم و بوی مدرسه از یک‌سو و آواز «تی توک» از سوی دیگر مرا به سوی خویش می‌کشاندند.

سال‌های دوست‌داشتنی دبیرستان بود. شور هنر آرامم نمی‌گذاشت، مجدداً به کلاس بازیگری رفتم. نخستین کارم «تعزیه خیابانی در محرم» بود. استقبال از آن کار ما را به نمایش‌های خیابانی کشاند. با نویسندگی، طراحی دکور و لباس و طراحی صحنه، به‌اتفاق مرزی زاده و بلوردی، دامنه‌ی کارم وسعت یافت. اعتمادها افزون شد و طراحی دکور لباس و صحنه‌ی نمایش «شب‌نشینی در جهنم» به کارگردانی داود مرزی زاده، به من سپرده شد. دو هفته در سالن کتابخانه سید مصطفی خمینی، اجرای داشتیم که مورد اقبال عمومی قرار گرفت. جلسات نمایش فیلم و نقد و بررسی، به مدیریت زنده‌یاد کورش گرمساری مرا به فرهنگسرای آوینی کشاند.

سکانس دوم:

دیدن یک تابلو دیگر، به نام انجمن سینمای جوانان بندرعباس، خیلی برایم جالب بود. گشاده‌رویی و پاسخگویی یک بانوی محترم، به نام فروزان کهوری نژاد بندری که الان رئیس انجمن سینمای جوان شده است ما را بیشتر مجذوب سینما کرد. شرایط عضویت انجمن را پرسیدم که او گفت: باید در کلاس‌های انجمن سینما جوان از قبیل عکاسی، فیلم‌سازی، فیلم‌برداری و … شرکت کنم. در دوره فیلم‌سازی نام‌نویسی کردم. دی‌ماه آزمون سراسری برگزار شد و از جامعه متقاضی ۷۰ نفری، من جزو ۵۰ درصد قبول‌شدگان بودم. با مصاحبه کورش گرمساری، مجوز ورود به دوره را گرفتم. هنرجویان مثل برگ پاییزی می‌ریختند و نفرات روزانه ریزش می‌کردند. برای ورود به هنر سینما، پشتکار، دلسوزی و مقاومت کافی نداشتند. سال ۱۳۸۱ فیلم «کاغذ بی‌خط» ناصر تقوایی در سینمای شهرزاد بندرعباس اکران شد و از آنجایی که پیش از این در دهه‌ی شصت «ناخدا خورشید» او را دیده بودم برایم اسمی آشنا و شخصیت قابل‌احترامی بود برای همین ناخدا خورشید با آن یک دستش را شاید ۱۰۰ بار دیده‌ام. چالش روشن کردن کبریت با یک دست هم پس از دیدن همین فیلم در مقطعی از جامعه رواج یافت. در آن دوران فیلم‌های بیشتری می‌دیدم و با زوایای پنهان فیلم‌سازی آشنا می‌شدم. به همین سبب پس از گذشت سه ماه از دوره یک‌ساله فیلم‌سازی، یک فیلم کوتاه مستند از معضلات اجتماعی به نام اعتیاد را ساختم. خیلی سختی کشیدم، حساب پس‌اندازی را که خانواده برایم ذخیره کرده بودند خالی کردم و تهیه‌کننده خودم شدم. هزینه مواد اولیه، کرایه ماشین، عوامل و … بدون تلفن همراه، با بدقولی‌ها و بی‌مسئولیتی‌های فراوانی مواجه شدم اما فیلمم به سرانجام رسید و ازآن‌پس فهمیدم فیلم‌سازی در هرمزگان همچنان راه درازی و سختی در پیش رو دارد.

سکانس سوم:

در کنار تصویربرداری، تدوین را هم انجام دادم، بعدها متوجه شدم کارگردان اسم تدوینگر را شخص دیگری لحاظ کرده است. از کارهای گروهی دلسرد شدم. چند تا پروژه‌ی انفرادی کار کردم. صداگذاری و صدابرداری را فرا گرفتم اما به این نتیجه رسیدم که فیلم‌سازی مستلزم کار گروهی، همفکری و پشتوانه‌ی مادی و معنوی است از سویی هم با توجه به فاصله فکری، موجود در بین اقشار موجود هنری آن زمان، امکان کار گروهی میسر نبود. دوره فیلم‌سازی تمام شد و پایان دوره به ۹ نفر رسیدیم. به عکاسی به‌عنوان یک هنر انفرادی فکر کردم و خواستم از کارهای تیمی فاصله بگیرم. آن زمان زنده‌یاد منصور نعیمی از چهره‌های درخشان هنری هرمزگان و خواهرزاده و دستیار ناصر تقوایی- فیلم‌ساز مشهور و موفق بود. همه مشتاق بودند که با نعیمی کار کنند. من هم یکی از آن جوانانی بودم که شور همکاری با او را در سر داشتم؛ بنابراین با جدیت فیلم می‌دیدم، مطالعه می‌کردم، تمام تکنیک‌های فیلم‌سازی را می‌آموختم، تجربه می‌کردم تا موفق‌تر شوم. فیلم دومم را که آغاز کردم، داستان تکراری بی‌مهری‌ها شروع شد. از فیلم‌سازی به‌موجب جو موجود آن دوران دل‌زده می‌شدم، هرچند آن ناملایمات باعث پختگی‌ام می‌شد؛ اما قدرت تاب‌آوری‌ام در آن شرایط کافی نبود، بدین سبب به سراغ عکاسی رفتم.

سکانس چهارم:

در یک پنجشنبه به‌یادماندنی به سینمای جوان رفتم. خوبیار سالاری رئیس این مرکز بود و یک دوربین عکاسی داشتند. از او دوربین را قرض گرفتم، با این پیش‌شرط که شنبه برگردانم. این یک اتفاق خوشایند بود، بدون تلف کردن زمان به لابراتوار ساسان رفتم. پشت ویترین فیلم‌ها، از بین کونیکا، کداک و فوجی فیلم؛ فوجی ۲۴ رنگی را انتخاب کردم. شب را در اندیشه عکاسی سپری کردم، لوکیشن های فردا را در ذهنم مرور کردم و قبل از طلوع آفتاب از منزلمان در داماهی تا سر خیابان اصلی پیاده آمدم، با یک تاکسی به مرکز شهر رفتم. نخستین لوکیشنم، شاه‌حسینی محله‌ی زادگاهم بود. از خانه قدیمی بادگیری، عکاسی کردم و سپس به یادبود و محله‌ی پشت شهر رفتم. حدود ۱۷ فریم عکس گرفتم، سوژه خاص دیگری نیافتم، دوباره پیاده تا خیابان اصلی و پس از آن به خانه برگشتم. دوست داشتم یک روز دیگر هم دوربین نزدم به امانت می‌ماند اما امکان نداشت بدون اینکه فیلم را تمام کرده باشم حلقه فیلم را جمع کردم، دوربین را سر موعد تحویل دادم و بعد از ظهور و چاپ که بعضی از عکس‌ها خیلی خوب بودند. همان روزها بود که یک دوره عکاسی از سوی استاد نعیمی برگزار می‌شد. درخواستم برای حضور در آن دوره با گشاده‌رویی استاد پذیرفته شد و موجب خرسندی‌ام فراهم شد. عکس‌ها را تحویل استاد دادم. بسیار تعریف کرد، از رعایت نقاط فنی لحاظ سایه‌ها، خط افق، نورسنجی و به هنرآموزان در عکس‌هایم تدریس کرد و همین تعریف‌ها موجب دلگرمی و انگیزه‌ی من شد تا در عکاسی بمانم. آمدوشدم به سینمای جوان عامل رفاقتم با موسی کمالی به سال ۱۳۸۳ باز هم از طریق نعیمی بود.

سکانس پنجم:

حضورم بر سر پروژه‌های فیلم‌برداری باعث شد تا با دوست تصویربردارم تورج قادری، آشنا شوم و او نیز با اعتمادی که به من کرد و تصویربرداری با پروجیب (کرین دستی) را به من سپرد موجب شد تا آقای نعیمی، مستند بلند «تابستان در میناب» را به من پیشنهاد کند. بسیار باعث افتخارم بود که فیلم‌بردار ایشان باشم. با نعیمی با تجربه، چهره‌ی هنری و محبوب ۹ مستند جالب طی دو دهه کار کردیم.

پس از آن یک اتفاق دیگر به تجربه‌آموزی من کمک بسیاری کرد. تورج قادری پس از اینکه در نوبت صبح به منزل ما زنگ زده و من را نیافته بود در بعد از ظهر نیز مجدداً تماس گرفت و از جذب نیرو توسط صداوسیما خبر داد. با عشق پذیرفتم و از ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۶، در این سازمان کار کردم. از هنر تصویرگری محمد نور خرمی، کارگردانی خلاقانه مسعود میرزایی، تجربیات ارزشمند فرشید ایران‌پرست، مهدی محمودی، سعید ماندگاری، احمد خدابخش، تجربیاتم را کامل کردم. اگر مهربانی آن‌ها نبود شاید خیلی زود دلسرد می‌شدم. در حالی که با دستیاری شروع کردم در آفیش برنامه‌های روتین، دوربین را به من می‌دادند، در روستای قلات زیر، برای برنامه شو بندر، به اجرای خانم ساحلی زادگان، یک نورپردازی خلاقانه انجام دادم که با استقبال کارگردان مواجه شد.

سکانس ششم:

استاد نعیمی تصاویر زیبایی که از میناب گرفته بودم به برنامه پرمخاطب «شو بندر» داده بود که پس از پخش استقبال خوبی از کارهایم شد. پس از آن در جشنواره‌های مختلف شرکت کردم و عناوین عکاسی زیادی کسب کردم.

دکوراسیون، با مهرنگ و پیش خرما نیز پروژه دیگری بود که در کنار نعیمی برای یک برنامه در تهران انجام دادیم. سال ۱۳۸۸ با تقوایی-دایی منصور نعیمی- در نمایشگاه عکس وی در بندرعباس، آشنا شدم و کنارش بودم. عکس‌هایم را دید و خیلی تعریف کرد و خوشحال شد تا جایی که گفت: عکس‌هایت از عکس‌هایم بهتر هستند.

سکانس هفتم:

سفرها:

سفر به جای‌جای جغرافیای جذاب ایران‌زمین از سواحل خزر تا خلیج فارس را تجربه کرده است. در اکثر سفرهای عکاسی به جستجوی ثبت طبیعت، زیبایی‌ها و فرهنگ ایران‌زمین از نگاه شخصی و خلاقانه‌ی خودش است نه آن چیزی که وجود دارد و برای دیگران قابل دیدن است. بهترین آرامش را در این سفرها مخصوصاً به‌اتفاق دوست و استاد گرامی علی میرزایی که یکی از عکاسان خوب کشور و میراث فرهنگی هستند تجربه می‌کنم. به ‌یاد دارم که عکاسی را بعد از فیلم‌سازی آغاز کردم. از ۲۰ سال پیش عکاسی را به‌عنوان حرفه برگزیدم. بیشتر عکس‌های مجموعه من سفرهایی است که برای یافتن و ثبت زیبایی‌های ایران بوده است. تعداد فراوانی از عکس‌هایم از مناطق مختلف ایران مشتمل بر تصاویری از طبیعت، معماری، چهره و خلاقه است. همیشه تمام فکر و ذهنم، مشغول ثبت طبیعت، معماری و فرهنگ سرزمینم ایران بوده است. سال‌ها با دوربین آنالوگ و سپس با دیجیتال کار می‌کنم. معتقدم واقعیت یک اثر تأثیر غریبی روی ما دارد و عکاسی سریع‌تر از هر هنری با واقعیت روبه‌رو می‌شود و به همین دلیل شبیه‌ترین هنر به واقعیت است.

باور:

زنده‌یاد منصور نعیمی، ناصر تقوایی، نصرالله کسراییان، اسعد نقش‌بندی، سیف‌الله صمدیان، محمدابراهیم صافی (عکاس ساکن امریکا)، نادر دایی(عکاس ساکن آمریکا) ، رهبر امامدادی، انوشیروان ملایی پور، مرتضی پور صمدی، فرهاد ورهرام (فیلم‌ساز ساکن اتریش) پرویز پرستویی، محمدرضا دل‌پاک (صداگذار فیلم سینمایی) ساعد نیک ذات (عکاس و فیلم‌بردار سینما) زنده‌یاد مسعود درگاهی، عبدالله خدا کریمی، مهران مهاجر، لاله فلاحتی، کیارنگ علائی و…

در مسیر زندگی و هنر به آدم‌های نادان و دانایی برخورده‌ام که خوشبختانه دانایان بیشتر بودند و این امتیاز و برگ برنده‌ای بود که بین کنتراست باشم، ادامه بدهم و این تعارضات شخصیتم را جانانه بسازد. همیشه خوب و بد، زیبا و زشت، سیاه‌ و سفید، شب و روز، مرگ و تولد و آب و آتش باید باشند که تفاوت این دو درک شود. گاهی به انسان‌هایی در مسیر زندگی مواجه می‌شوم که احساس می‌کنم فکر نمی‌کنند روزی زندگی آن‌ها به پایان خط خواهد رسید و این دردآور است.

دیدگاه:

کشف زیبایی‌ها در طبیعت سلیقه تصویری ما را می‌سازد. یک عکاس خوب به‌خوبی همه‌چیز را می‌بیند، به همین دلیل عکاسی دید ما را نسبت به زیبایی‌ها و کجی‌های اطراف بالا می‌برد.

رؤیای امیر:

چاپ یک آلبوم چند جلدی یکی از رؤیاهایم بوده است. مجموعه‌ای در حال آماده‌سازی و تکمیل دارم که از طبیعت پیرامونی بندرعباس به تصویر کشیده‌ام که فضاهایی رؤیایی برای ورزشکاران و گردشگران است. درحالی‌که امروز این طبیعت در حال نابودی است و مسئولین هیچ توجه ای با آن ندارند.

پیشنهاد طلایی:

قطعاً بندرعباس به یک خانه هنرمندان نیاز دارد. می‌بایست هنرمندان بتوانند در مکانی خاص به نام خانه‌ی هنرمندان آثار خود را عرضه کنند تا مردم ببینند و با فرهنگ و زادگاه خود بیشتر آشنا شوند. هنوز یک گالری استاندارد نداریم. البته برای چنین مجموعه‌هایی، یک مدیر هنرمند و باتجربه پیشنهاد می‌شود.

ضمناً بهترین مکان برای خانه هنرمندان استان هرمزگان ساختمان استانداری قدیم در بندرعباس است که با فضای مناسب می‌شود که بشود خانه هنرمندان استان هرمزگان. کلی اتاق دارد که می‌شود هر کدام گالری و دفتر و مکان آموزشی فرهنگی بشوند. در دل آن سالن جلسات دارد. موقعیت مکانی استانداری قدیم برای مراجعه و دسترسی مردم به این مکان خیلی مناسب است. چرا هرمزگان با این همه درآمد و رشد جمعیتی، خانه هنرمندان نداشته باشد؟!

دغدغه:

خلیج فارس، خلیج فارس است. همیشه منتظر حاشیه و ادعاهای واهی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس هستیم تا یک کار فرهنگی انجام دهیم؛ اما فراموش کرده‌ایم که فاضلاب را به‌صورت شبانه‌روزی در قلب آن رها کرده‌ایم و این بیشتر آسیب به طبیعت می‌زند. چندین سال است که روی حوزه عکاسی محیط‌زیست خلیج فارس فعالیت می‌کنم و تصاویر تلخ و شیرین فراوانی را ثبت کرده‌ام.

گفت و گوی اختصاصی: یوسف ملایی

این مطلب در نشریه دلفین منتشر شده است.

  • نویسنده : ۱۰۰۷