به گزارش دلفین، موضوع اسطوره و دین از مسائل پیچیده و بغرنج و تودرتویی است که با تکیهبر نگاه ویتگنشتاینی به جنبههای کاربردی این دو مفهوم سعی در تشریح تمایزات و وجه اشتراک آن دارم. چراکه تعریف این دو واژگان مانند مفهوم فرهنگ و تمدن دارای بسامدی بسیار است. برای اینکه با زاویهی دید من در این بحث آشنا شوید بهطور مختصر نظر خودم را اعلام و سپس به بسط آن میپردازم. ابتدا دورنمایی از مفهوم و مصداق اسطوره و تفاوت آن با قصه و حماسه بیان میشود. سپس به دین و مناسک دینی اشارتی میکنم و در ادامه به پیوستگی و همبستگی اسطوره و دین میپردازم و درنهایت به این نتیجه میرسیم که مراسم و مناسک دینی بازخوردی از اسطورههاست و ماندگاری و جاودانگی این دو مفهوم ناشی از یک نیاز درونی آدمی در دوران مدرن و پسامدرن است.
تعریف اسطوره
دیرزمانی است که آدمیان دریافتهاند که با جهانی رازآلود و پرحکمت و حشمت مواجهاند و برای فائق آمدن بر این رازها به اسطورهها پناه بردهاند. هرچند عوام برای تسلی بخشی دلریش خود و تعدیل شکاف بین فقر و غنا بیشتر با قصهها و افسانهها دمخور بودهاند.
اسطوره حکایتی است جمعی که در هیچ زمان معینی ساخته نشده است و هیچ سازنده و آورندهی مشخصی ندارد بلکه به دست نسلهای پیاپی از یک قوم، در کورهی تجربیات مکرر همان قوم، رفتهرفته ساخته شده و اندکاندک پردازش یافته و خود تبلور خردی است جمعی در زمینههای اخلاق و تدبیر منزل و تدبیر ملک در کل جهان. خردی که در دیرپایی از مرز تاریخ فراتر میرود.
ازاینرو هرگاه موجودیت یا هویت یک قوم به خطر میافتد و در معرض سؤال قرار میگیرد، احتمال آن هست که کسی چهبسا ناخودآگاهانه برخیزد و دست طلب بهسوی خرد بیزمانی قوم خود دراز کند. حماسهی گیلگمش، مهاباراتا، ایلیاد و اودیسه و شاهنامه حاصل همین نگرش است (مقالات ادبی و زبانشناسی، علیمحمد حقشناس ص ۱۳۲)
اسطوره نقل کنندهی سرگذشتی قدسی و مینوی است و همواره متضمن روایت یک خلقت است. شخصیتهای اسطوره موجودات مافوق طبیعیاند. اساطیر کار خلّاق آنان را بازمینمایانند و قداست اعمالشان را عیان میسازند.(چشماندازهای اسطوره، الیاده ص ۵۴) اسطورههای بزرگ بیان شاعرانهی عمیقترین احساسات انسان نخستین دربارهی جهان و زندگیاند. مطالعات انسانشناسی در میان اقوام بدوی نشان میدهد که اسطورهها در تبیین جامعه و نهادهای آن نقش حیاتی دارند.(دانش گستر ج ۲ ص ۳۷) ارنست کاسیرر در کتاب فلسفهی صورتهای سمبولیک، برگردان یدالله موقن مینویسد: اسطوره اثبات کرده است که عامل نخست است و تاریخ عامل دوم و تبعی. اساطیر یک قوم را تاریخ آن قوم معین نمیکند بلکه برعکس اساطیر، تاریخ هر قوم را میآفریند. از این بالاتر نهتنها تاریخ یک قوم را اساطیرش معین میکند بلکه اساطیر سرنوشت آن قوم را رقم میزند و از همان آغاز مقصدش را معین میکند.(ص ۱۴۷) بنابراین اسطوره امری است مربوط به ساحت اندیشهی پیشاتاریخی یعنی زمانی که شناخت بشر از خود و پیرامونش بسیار محدود بود. در نتیجه برای تنظیم و تبیین روابط خویش با جهان هستی به خلق اسطورهها پرداخت.
اسطوره معمولاً واقعهای ازلی و مقدس است ولی حماسه مربوط به اعصار قدیم است. حماسه معمولاً روایتی در اصل الهی است که انسانی شده است.(مهرداد بهار در مصاحبه با ماهنامه چاووش، آذر سال ۱۳۷۱)
پدیدهی رمآنکه کشف جامعهی مدرن است با قصه و اسطوره فرق میکند. رمان آمیزهای از رؤیا و واقعیت است هرچند در آن تخیل موج میزند اما بیان آن برای کنار آمدن با واقعیات است. پیشرفت بشر حاصل همین رؤیاپردازیها و آرمانخواهیهاست.
مانایی اسطورهها فقط به پرداخت سوژه نیست. عنصر اسطوره به بازآفرینی و زایش سوژه نیز کمک میکند و آن را از ملال و تکرار بر حذر میدارد. مهمترین عنصر در جذب نمادهای اسطورهای هویتسازی است ازاینرو مردم برای حفظ هویت قومی و فرهنگی خود با تمام توان از اسطورهها بهره میگیرند. از طرفی اسطورهها آثار روانی و اخلاقی بسیاری در پی دارند و مقاومت مردم در مقابل هجوم یاس و ناامیدیهای زیستی زمانه، دوچندان میکند.
از اسطورهی قربانی تا اسطورهی همسایگی
هزاران اسطوره از قصهی آفرینش تا منجی و سوشیانت وجود دارد. البته من مفاهیمی چون رؤیا، راز، تنهایی، عشق و عدالت را هم اسطوره میدانم. در این میان به اسطورهی قربانی که در طول روزگار، شقوق فراوان یافته است، اشارت میکنم.
مراسم قربانی و فرعیات مربوط به آن، متنوع و گوناگون است. انسان ابتدایی نخستین قربانی را بهمنظور تقدیم به خدا و خدایان خویش، از جنس خود برگزید{نمونهی عالی آن ذبح اسماعیل به دست ابراهیم است که در کتاب ترسولرز کی یرکگارد به زیبایی ترسیم شده است} و بعدها انواع گوناگون یافته است. مثل قربانیهای حیوانی، پیشکشی از محصولات زمینی، خون از بینی گرفتن، رگ زدن، حجامت کردن، انگشت بریدن (استرالیا) دندان کندن، خون شرمگاه در معابد ریختن (یونان) ختنه کردن دختران و پسران (مصریان و عبرانیان) بیضه کشیدن و خود را اخته ساختن (بابلیان و سومریان) موی سر تراشیدن و نثار کردن (اعراب) شکافتن بازوان و با خون پیمان بستن (تازیان) انتحار و خود را در رود مقدس غرق کردن و خودسوزی (هندویان و چینیها) خودکشی و هاراکیری (ژاپنیها)…(اسطوره قربانی، علیاصغر مصطفوی ص ۵)
و از اسطورههای نادر میتوان از اسطورهی همسایگی مثال زد که میرچا الیاده نقل میکند. ایشان مدتی در یک محلهی پاریس میزیسته وقتی کلود هانری روکه از او میپرسد: آیا این محل را به خاطر حال و هوایش دوست دارید یا به این خاطر که شارل دولن در آن زندگی میکند؟ میگوید: بله اینجا چیزهایی دارد، اسطورهی همسایگی. حتی پیش از آنکه درون این آپارتمان را ببینم از وجود آن آگاه بودم.(هزارتوی آزمونهای دشوار ص ۴۳)
البته دکتر سروش هم در کتاب کلام محمد، رؤیای محمد به این اسطوره اشاره میکند آنجا که مینویسد: در جنگ شیطان میآید و وعدههایی به جنگجویان میدهد و مثلاً به کفار میگوید: انی جار لکم (انفال/۴۸) من همسایه شما و رفیق شما هستم و به کمک شما آمدهام یا پیامبر میبیند که ملائکه شتابان میآیند (ص ۳۷۸)
گفتگوی شیطان با طرفدارانش که در این آیه مطرح شده ممکن است همان وسوسههای شیطانی باشد یا آنکه شیطان در قالب انسان اهداف خود را دنبال کند و در قیافهی انسان به اغوا و وسوسه بپردازد که روایات هم دراینباره وارد شده است (تفسیر احسن الحدیث، قرشی، ذیل آیه)
تعریف دین
یکی از مفاهیم کلی که بهطورمعمول از آن در بیان ویژگی ذاتی هر امر دینی استفاده میشود مفهوم فوق طبیعی است. منظور از فوق طبیعی اشاره به سنخی از چیزهاست که درک آن از حد توانایی فهم ما بیرون است. فوق طبیعی، جهان راز، جهان ناشناختنی، جهان نادریافتنی است. پس دین نوعی نظرورزی دربارهی همهی آن چیزهایی خواهد بود که در قالب علم و به عبارتی کلیتر در قالب اندیشه تمایز یافته نمیگنجد. اسپنسر میگوید: ادیانی که از دیدگاه اصلی اعتقادی جزمی خویش هیچ سازشی با هم ندارند بهطور ضمنی با هم همداستاناند که جهان رازی است که چگونگیاش باید تبیین شود؛ یعنی از نظر وی ادیان اساساً عبارتاند از اعتقاد به وجود همهجا حاضر چیزی که تعقل ما از ادراک آن عاجز است. ماکس مولر هم عقیدهای مشابه داشت و در هر دینی کوششی برای درک درکنشدنی، برای بیان بیانناپذیر یعنی نوعی گرایش بهسوی نامتناهی میدید.(صور بنیانی حیات دینی، امیل دورکیم ص ۳۲) دقیقاً علت ماندگاری و بقا اسطورهها هم همین فوق طبیعی و فوق عقلانی بودن آنهاست. فرازمانی و فرامکانی و فرافردیت که شاخصهای اصلی اساطیر هستند در آیینهای مذهبی هم قابلردیابی است. البته اسطورهها در آیین مذهبی خلاصه نمیشوند بلکه خود آیین و مناسکی را احیا میکنند که کارکردهای اجتماعی، روانی و اخلاقی دارد. اگر اسطورهها اموری فراتاریخی بوده و از ذهن کوشنده و جستجوگر آدمیان نشأت گرفتهاند و عقل جمعی بشر آنها را ساختهوپرداخته است، بنیانگذاران ادیان هم این را بهخوبی دریافته بودند که باید از این روایتها در قالب آیینها بهره گرفته و امور مذهبی را سامان دهند. ازاینرو بیشتر احکام و مناسک مذهبی تأییدی هستند نه تأسیسی. این رویکرد در اسلام بهعنوان آخرین مکتب آسمانی و الهی بهوفور یافت میشود و ماندگاری این مذهب درگرو تکیهبر آدابورسوم پیشینیان با گرایش به یکتاپرستی و دوری گزینی از شرک و خودپرستی است.
رابطهی اسطوره و دین
آندرو لانگ مورخ اسکاتلندی و مؤلف کتاب اسطوره، آیین و دین (۱۸۸۷) و جیمز جورج فریز در کتاب شاخه زرین (۱۸۹۰) اساطیر را بر اساس زندگی و تجربهی اقوام بدوی تفسیر کردهاند. البته کتاب شاخه زرین یک پژوهش تطبیقی است که با رویکردی اجتماعی با تکیهبر دو محور اسطوره و دین به تحقیق در مبانی خرافهپرستی ادیان ابتدایی و اعتقادات و مناسک مردمان اولیه میپردازد و درصدد اثبات این ادعاست که سیر اندیشهی انسانها برای توجیه وقایع زندگی و طبیعت پیرامونشان و نیز برای گرهگشایی یا گریز از پیچیدگیهای حیات، چگونه ابتدا به جادو و خرافه روی آورد و بعد از آن به دین گروید و سرانجام از دین به علم متمایل گشت. او در این کتاب به دنبال یافتن وجه اشتراک ادیان و اساطیر مردمان جهان است. در سال ۱۹۳۱ ویلهلم اشمیت قومشناس آلمانی در کتاب خاستگاه و رشد دین به بررسی نظریات متعددی پرداخت که سعی در تبیین منشأ دین و اساطیر داشتهاند.
اسطورهها با روایات دینی ارتباط نزدیک دارند و در پارهای ادیان همین اسطورهها تکرار شده است… بعضی الهیون مسیحی معتقدند که اساطیر خبر قبلی از واقعیات کتاب مقدس یا تحریفی از آنهاست.(دائرةالمعارف مصاحب ذیل کلمه اساطیر)
جوزف کمبل در کتاب قهرمان هزارچهره که یکی از مهمترین آثاری است که در مورد اساطیر و اسطورهشناسی نوشته شده است، سیروسفر درونی انسان را در قالب قهرمانان اسطورهای پی میگیرد و با بررسی قصهها و افسانههای جهان نشان میدهد که چطور این کهنالگو در هر زمان و مکان خود را در قالبی جدید تکرار میکند تا انسان را به سیروسفر درونی و شناخت نفس راهنمایی کند. کمبل در این کتاب بسیاری از نمادهای مذهبی و اسطورهای جهان را بررسی کرده و با در کنار هم قرار دادن آنها نشان میدهد که چطور افسانهها و نمادهای اقوام و مذاهب مختلف معادل و موازی یکدیگرند.
اسطورههایی که در آیینهای دینی برخوانده میشوند، فعالیت قوای مافوق الطبیعه را شرح میدهند و تصور میشود که این برخواندن موجب میگردد که آن نیروها آزاد یا دوباره فعال شوند؛ مانند مراسم عشا ربانی و شام آخر در مسیحیت.(به نقل از شناخت اساطیر ایران، جان هینلز، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی)
امیل دورکیم هم در کتاب صور بنیانی حیات دینی قائل است دین دستگاه کموبیش بغرنجی از اسطورهها، جزمها، مناسک و آداب است.(ص ۴۷) درواقع اساطیر مادر ادیان هستند. در طول تاریخ و همراه روند تکامل اجتماعی، دینها از اساطیر زاده شده و با آن همزیستی کرده، از آن فاصله گرفتهاند.(شناخت اسطورههای ملل، ص ۳۵)
اسطوره داستان و سرگذشتی مینوی است که اصل آن معلوم نیست و شرح عمل، عقیده یا پدیدهی طبیعی است که بهصورت فراسویی دستکم بخشی از آن از سنتها و روایتها گرفته شده و با آیینها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد. شخصیتهای اسطوره را موجودات مافوق طبیعی تشکیل میدهند و همواره هالهای از تقدس، قهرمانهای مثبت آن را فرا گرفته است. اسطوره رابطهی تنگاتنگی با ادیان دارد و شما نمیتوانید ادیان و اعتقادات دینی را از اسطوره جدا کنید. برای اینکه در دورهای که هنوز ادیان توحیدی به وجود نیامده بودند و یا حداقل آگاهیای نسبت به آنها وجود نداشت، انسانها همیشه بهسوی قدرتهای فراسویی کشیده میشدند تا نیاز درونی خود را برآورده کنند و هم برای ناتوانیها و آرزوهای خود پاسخی بیابند. اینها زیربنای اسطورههاست. هر کس بخواهد فرهنگ و زبان باستانی بخواند باید از مسائل دینی و اعتقادی هم آگاه باشد.(مصاحبهی ژاله آموزگار با فصلنامهی هفتآسمان)
اسطوره در قرآن
در نگاه اولیه، قرآن دید مثبتی به اساطیر ندارد و در آیات متعدد از اقوام گذشته و دوران اسلامی از اینکه وحی را جنبهای از اسطوره دانستهاند، مقاومت میکند اما در بررسی تفاسیر معاصر این نگاه رنگ میبازد و تحقیقات جدید نشان میدهد که حکایت پیامبران پیشین در قالب یک روایت اسطورهای نقل شده است.
از میان مفسران معاصر محمد عبده در تفسیر المنار داستانهای تاریخی قرآن را موعظه و اعتبار میداند نه گزارشهای تاریخی. محمد احمد خلف الله هم در کتاب الفن القصصی فی القرآن الکریم بر این باور است که قصههای قرآنی سمبلیک و برای بهرههای اخلاقی و تربیتی است.(ص ۲۰۵)
علامه طباطبایی در کتاب تفسیر المیزان پس از نقلقول تفسیر المنار به نقد آن میپردازد ولی شهید مطهری در کتاب انسان در قرآن ضمن تأکید بر واقعی بودن آدم و حوا از اینکه داستان را سمبلیک و روایی بداند، ابایی ندارد.
سبک روایی در سورههایی که حوادث تاریخی را نقل میکنند مشهور است… روایتهای قرآن گزینشی است به این معنا که قرآن تنها آن عناصری از قصه را ارائه میدهد که از منظر توضیح اخلاقی خاصی دارای اهمیتاند.(ادبیات قرآن، مسنتصر میر ص ۵۲) مرحوم مهرداد بهار هم در مصاحبهای میگوید: امروز راجع به داستان ایلیاد هومر معتقدند که این یک روایت دینی قدیمی بوده که با روایات تاریخی درهم میآمیزد و کنه مسئله روایتی اسطوره بوده است… چنانکه شخصیت تاریخی یوسف وجود داشته است اما داستانهایی که به گردش ساخته میشود داستانهای اسطورهایاند.(ماهنامه چاووش، آذر ۱۳۷۱) اینکه به پیامبران میگفتند شما دارید برای ما اسطوره میگویید… به یک معنا دروغ نمیگفتند بله از یک جهت دروغ میگفتند چون میخواستند پیامبران را در کنار ساحران بنشانند یا اسطورههایشان را کاذب و بیمعنا و بی تأویل بشمارند اما اینکه وحی از جنس رؤیا، اسطوره و شعر است به نظر من حرف درستی است. وحی رؤیایی است که محصول تخیل خلاق پیامبر است و آنچه در عالم خارج مجاز است در عالم خواب حقیقت است.(کلام محمد، رؤیای محمد ص ۳۶۵)
اسطـورهسازی
در پژوهشهای آغازین اسطورهشناسی نظر بیشتر اسطوره پژوهان بر شکلگیری اساطیر اولیه مربوط به دوران باستان و ابتدایی زندگی بشر بود و ازاینرو اسطوره اغلب با آنچه حقیقی نیست، معرفی میشد اما تحول و دگرگونی عظیمی که در نظریههای دانشمندان این علم در عصر حاضر ایجاد شده دلالت بر خلق اسطورههای تازهای دارد که گاه هستهی حقیقی دارند و سپس ذهنیت اسطوره پرداز بشر آنها را به سمت اسطورههای ساختهوپرداخته شده هدایت میکنند تا در لایههای ذهن بشر امروزی تهنشین و به اسطورههای بشر آینده تبدیل شوند. بهگونهای که میتوان گفت روند اسطورهسازی هیچگاه در زندگی بشر متوقف نمیشود.(از این باغ شرقی، پروین سلاجقه ص ۲۵۱) از نظر کوپ در کتاب اسطوره، انسان موجودی اسطوره زا و اسطوره زی است. آدمی حتی آنجا که از راه تعقل با بینش اسطورهای میستیزد و بهاصطلاح اسطورهزدایی میکند در حقیقت اسطورههایی را نابود میکند و اسطورههای دیگری را به جای آنها مینشاند. اسطورههای روشنگری، عقل، علم.(به نقل از مقدمهی مترجم کتاب ص هفت) کوپ در تأیید این نظر، سخن فروید، یکی از اسطورهستیزترین دانشمندان عصر مدرن را در خطاب به اینشتین نقل میکند: شاید چنین تصور کنی که نظریههای ما هم نوعی اسطوره پردازیاند…؛ اما مگر هر علمی درنهایت بهنوعی اسطوره پردازی نمیانجامد (ص ۱۳۱)
انسان مدرن، امکان تجربه کردن امر قدسی در سطح هشیاری و خودآگاهی را از دست داد اما باز هم از سوی ناخودآگاهش تغذیه و هدایت میشود؛ و آنطور که بعضی روانشناسان دائماً و پیوسته به ما میگویند، ضمیر ناخودآگاه ما دینی است به این معنی که از تمایلات و انگیزههای و تصاویری تشکیل شده که از امر قدسی مایه میگیرد.(نمادپردازی امر قدسی و هنرها، میرچا الیاده ص ۱۵۹)
مقاله اختصاصی: حجت الاسلام عباس فضلی
این مطلب در نشریه دلفین منتشر شده است.
- نویسنده : ۱۰۰۷
Monday, 6 May , 2024